سلام من یه دختر ۱۸ سالم چند وقته که توی تموم زمینه های زندگیم دچار مشکل شدم هیچ چیزی توی زندگیم نیست که درست باشه و من تلاش میکنم که درستش کنم ولی همه چی بدتر میشه و بدتر وبدتر ....بابام که اصلا هر وقت منو میبینه غضب نام نگاه میکنه هر وقت راه میرم میگه راه نرو صدای راه رفتنت حالمو بهم میزنه پدر و مادرم همیشه بهم میگند که حالشون از من به هم میخوره وقتی کوچیکتر بودم رفتارشون انقدر بد نبود منم درک میکنم اونا هم دارند سختی میکشند ولی مگه مشکلات اونا تقصیره منه ؟ ببخشید ولی اونا بهم میگند گ_ه به دنیا میوردیم بهتر از تو. بود من جدیدا دارم به این فکر میکنم که کاشکی یه بلایی سرم میومد اونوقت هم رفتار خونوادم باهام بهتر میشد هم دیگه لازم نبود به فکر زندگیم که هر لحظه داره بدتر میشه فکر کنم زندگیم واقعا داره نابود میشه ولی منم آدمم مثل بقیه حق زندگی دارم ..... میدونید گاهی اوقات این فکر میزنه به سرم که خودمو بکشم ولی میدونم که هیچوقت اینکارو نمیکنم فقط منتظرم یه اتفاق خوشایندم که برام بیفته به امید یه اتفاق خوشایند کوچیک زندم یه اتفاق خیلی کوچیک لبخند میزنم و به امید یه چیز کوچیک زندم فقط یه چیز کوچیک
.......