چند هفته پیش یکی از همکلاسیام که باهام دشمنه تو شاد برام فحش فرستاده بود
همونو مامانم میبینه گوشیمو میگیره
تموم زندگیم تو گوشیمه باهاش درس ميخوندم نقاشی میکشیدم داستان مینوشتم کلی خوش میگذشت
الان از زندگي افتادم بزور از مامانم گوشی میگیرم * نقاشی بکشم هرکاری میکنم گوشیمو نمیده میگه اون فحش داده تقصیر منه خسته شدم از همه کارام افتادم هی میشینم به دیوار نگاه میکنم