سلام وقت بخیر
من عاشق یه پسری بودم و اخلاقم جوری بود از بچگیم ک هرچی میخاستم باید فراهم میشد و فراهم میکردن پدر مادرم برام
بعدش بهشون گفتم ک یه پسری رو خیلی دوست دارم
و میدونستن من عاشقشم و بدون اون میمیرم
چند وقت بعد باهاش دوست شدم و اونم عاشق من بود و خیلی اوکی بودیم بعد خانوادم فهمیدن و بدترین دعوا و کتک کاری باهام کردن و بابام رفت پسره رو برد تو ماشین و باهاش حرف زد و بهش گف با دختر من نباش و اگ باشی برات پلیس میارم و ابروی مارو نبر و چرت و پرررررت
بعدش من دوباره رفتم باهاش و دوباره اوگی بودیم اونم با اینکه از بابام ناراحت بود ولی بازم عاشقم بود و گفت هرچی ام بشه باهمیم بعد حانواده خودش فهمیدن و دعواش کردن و دیدش ب منو خواستن عوض کنن
بعد یهو دیدم گف داره شرایط بد میشه و اگ ادامه بدیم خانواده هامون دعوا ممکنه بکنن منم از ترسم کات کردم و نبودیم باهم.
بعدش کات کردیم
ولی من خودم متوجه شدم بعد حرفای بابام یجور دیگ بود انگار باهام
بعدش بعد ۶ماه خودش بهم پیام داد و دوباره باهم بودیم و خیلی حرف از ازدواج میزد و دوباره اوکی بودیم ولی خب نه مثل اول رابطه
بعدش یهو بخاطر شغل باباش مجبور شدت برن یجا دیگ زندگی کنن و در اومد به من گف کات کنیم و من نمیخام هی دلتنگ بشیم بعدا موقع ازدواج باهم باشیم منم کات کردم
بعد کلا آنفالوم کرد و رفتار بدی باهام کرد و اخر دست دلش انگار از بابام پر بود میگفت بابات فلان حرفو زد پس طوری نیس باهم نباشیم به حرف بابات گوش کن......
حالا من یسوال دارم
ایا دلیل این جدایی دعوای بابام باهاش بود؟؟
باخودم میگم اگه بابام بهش هیچی نگفته بود و عاشقانه ادامه داده بودیم یا گفته بود بیا با دخترم باش ینی خوب باش رفتار کرده بود الان یا نمیرفت...یا کات نمیکرد...یا با خانوادش درمیون میزاشت و و نامزد میکردیم و منو میبرد...ب هرحال شرایط این نبود
درستع؟؟؟
تورو خدا نگید اگ میخاستت میگف ب خانوادش یا...
خب وقتی اون بابام باهاش بد رفتار کرد با خودش گفته اینو به من نمیدن یا.... درسته؟؟؟
کلا مقصر خانوادمه مگه نه؟؟
من الان ازشون متنفرم و واقعا سخته با دشمنات و کسایی ک تمام ارزوهاتو ازت گرفتن زندگی کنی....
کاش میشد شکایتی چیزی کنم یا...