با سلام و خسته نباشید
بنده چهار سال قبل به پسر عموم علاقهمند شدم بدون اینکه اجازه بدم کسی متوجه شه تو دلم نگه داشتم. چهار سال همینطور گذشت و من روز به روز بهش علاقهمند تر میشدم و ذرهای یکطرفه بودن این عشق، از علاقهام بهش کم نمیکرد. و نکته قابل توجه هم اینه که من سالی یه بار به زور میدیدمش. اما بعد گذشت چهار سال، با یه آقا تو دانشگاه آشنا شدم که ازم خواستگاری کرد. برای آشنایی بیشتر با هم حرف زدیم و همدیگه رو میدیدیم. رفته رفته علاقه شدیدی بهش پیدا کردم تا جایی که به همه کس و همه چیز تو دنیا ترجیحش میدم حتی میتونم بگم اولویت اولم اونه، بعد اون خانوادم. این حسی که من بهش دارم تا به حال به هیچکس نداشتم. با این حال، بازم نتونستم پسر عموم رو فراموش کنم و همیشه و در همه حال تو ذهنمه هر لحظه دارم با آقایی که خواستگارمه مقایسهاش میکنم هی میخوام بدونم کدوم از اون یکی سرتره!علاقم به پسر عموم الان یک هزارم قدری که خواستگارم رو دوست دارم نیست ولی بازم نمیتونم به کل فراموشش کنم از وقتی هم که زن عموم من و خواستگاری کرده بدتر شدم. گاهی اوقات به سرم میزنه به خواستگارم جواب مثبت بدم و یه وقت دیگه چشمم جز پسر عموم هیچ کسی رو نمیبینه. شاید چون پسر عموم عشق اوله نمیتونم فراموش کنم.با این که میدونم خواستگارم و خیلی خیلی بیشتر از پسر عموم دوست دارم ولی باز نمیتونم تصمیم درستی بگیرم. این وضعیت خیلی منو آزار میده