سلام
من ده ساله که ازدواج کردم و دو تا دختر دارم از اول زندگی با همسرم نه مثل یک زوج که مثل دوتا رفیق بودیم سه سال پیش که من سر دختر دومم باردار بودم فهمیدم زن صیغه ای گرفته و خیلی حالم بد شد ولی خب با کات شدن موضوع و شرایط من تموم شد ماجرا و بخشیدمش بعد از اون هی رفتار های مشکوک ازش میدیدم حتی یکبار گوشی با پیامک های وحشتناک پیدا کردم که زیر بار نرفت که این گوشی مال اونه تا اینکه تازه فهمیدم ایشون علاقه زیادی به صیغه کردن ساعتی خانمهای مطلقه از نوع کنار خیابونی!!! داره ....
دیگه سر شدم بی حس شدم از شدت درد زیاد شرایط جسمی مادرش که خیلی هم دوستش دارم و پدر خودم از نظر قلبی طوری نیست که این موضوع رو بتونن تحمل کنن حداقل اینجور فکر میکنم...
البته نمیدونم اگر برم سراغ طلاق چی به سر بچه هام میاد اونا رابطه خوبی با پدرشون دارن ...
خودم که یه مرده متحرکم ...
الان خیلی داره سعی میکنه به سبک خودش زندگیو درست کنه ولی دیگه برام مهم نیست....
میگه من خیانت نکردم چون تموم اون رابطه ها فقط برای ارضای جنسی بوده و نه عاشقانه و ...
به نظرتون من الان یه آدم احمقم یا یه رفیق خوب؟