با سلام من مدت 8 سال است ازدواج کردم سال پیش با شوهرم به مشکلی برخوردیم . جریانش خیلی مفصله. دختر خاله من به شوهرم درد و دل من رو گفته بود که آقایی که من قبلا با ایشون دوست بودم مدتی با من ارتباط چتی داشتیم و دختر خالم این موضوع رو به شوهرم گفت و شوهرم آبروی منو پیش خانوادش و خانواده خودم برد و به همه گفت که با این آقا رابطه داشته این همه سال . من خیلی تلاش کردم که بهش بفهمونم این سوتفاهم شده و هیچ جریان خاصی نبوده ولی خب ذهنش مسموم بود از طرفی هم من و بچمونو دوست داره ولی چون خانوادش فهمیدن خیلی بهش فشار آوردن که طلاق بگیر و خیلی حرفای دیگه حتی از من هم شکایت کرد به اتهام رابطه نامشروع ولی خودش لحظه آخر منصرف شد و گفت که مهلت میده که دوباره با هم زندگی کنیم ولی منو مجبور به بخشش مهریه ام کرد که البته 14 سکه بود . با این وجود تو این یکساله خیلی سعی کردم خودمو بهش ثابت کنم ولی فایده ای نداشته تا بحثی میشه همش ببه من تهمتای بد می زنه حرفای رکیک می زنه به من میگه تو جن..... ای من دارم بهت لطف می کنم که با هات زندگی می کنم و جلوی بچه همش میگه تو با مرد غریبه تو رابطه ای و این حرفا . منو خیلی عذاب میده و دوباره خودش پشیمون میشه و یه مدت رفتارش خوب میشه ولی می دونم که خانوادش خیلی بهش فشار میارن. و اصلا گفتن با زنت خونه ما نیا. من نگران پسرم هستم که تازه 4 ساله شده و خیلی چیزارو می فهمه و با این حرفایی که پدرش می زنه نمی دونم چه کنم منو جلوش بی ارزش می کنه و بد نشون میده . حتی بارها بهش پیشنهاد جدایی دادم میگم من که مهریه ام رو بخشیدم بریم جدا بشیم که هم منو عذاب ندی هم بچه و هم خودتو ولی میگه نه طلاقت نمیدم. نمی دونم چه کاری کنم از طرفی احساس می کنم که شوهرم می خواد تا هفت سالگی پسرم صبر کنه چون بارها تو بحثامون گفته و بعد جدا بشیم ولی من دیگه تحمل و کشش حرفا و بی احترامی هاشو ندارم. از طرفی هم فکر پسرم هستم . کا ش می شد یه راهنمایی بشم . در ضمن نمی زاره من مشاوره برم و خودشم تمایلی نداره و منو خیلی محدود کرده . تو برزخم ولی بیشتر تمایلم به جدایی هستش چون هم آبروی منو برده هم خانوادش دیگه نمی خوان با ما ارتباط داشته باشن و همسرم این موضوع عذابش میده. من چندد بار تلاش کردم که خانوادش ارتباط برقرار کنیم ولی اونا کاملا منو طرد کردن . تورو خدا راهنمایی کنین من چه کنم به نظر شما جدایی بهتر نیست برای هر سه ما ؟؟؟