همسر من قبل ازدواج با من با یکی دوست بود
اولین دوس دخترش بوده
تو بچگی باهم دوس شدن و خیلی علاقه ای بهش نداشت، به دختره هم همیشه میگفت که کات کنن و اون راضی نمیشد و کات نمیکرد
بهشم همیشه میگفت ک نمیگیرمت و خودت اگه میخوای بمون
من واقعا چتاشونو دیده بودم ک بهش بارها گفته بود ازدواج کنم میرم
حتی دختره هم اقرار کرد اینو
دلیل اینک ۴ سالم باهم بودن این بود ک همسر من به شدت ادم دل نارکیه و دلش خیلی میسوخت ینی هربار کات میکردن دختره انقدر گریه زاری میکرد ک اینم میموند و میگفت هستم ولی ازدواج کنم میرم
این دختره هم میگفت باشه بمون فقط
خیلی وابسته بود دختره ولی رابطشون افتضاح بود
همسر من حیلی اذیت شد سرش
مشکل اعصاب پیدا کرده بود از دست دختره
ولی قبل اینک کامل کات کنه با من آشنا شد و از من خوشش اومد
من فهمیدم دوس دختر داره اونموقع گفتم من باهات اوکی نمیشم یا کلا برو یا کات کن بعد با من باش
همسرم گفت باید یکم بگذره بشناسمت اگه بخوام باهات ازدواج کنم دیگه کاملا کات میکنم هرچقدرم گریه کنه برنمیگردم
ما چندماه درارتباط بودیم
رل نبودیم
ولی احساس داشتیم بهم
یکم صمیمی تر شدیم همسرم باهاش کات کرد و هرچقدرم دختره گریه زاری کرد دیگه برنگشت
فقط دلش میسوخت و خیلی نزاشت اذیت بشه
ینی مثلا دختره زنگ میزدفوشش میداد یا اومد دم در خونشون ابروشو برد ولی همسرم کاری نکرد و چیزیم نگفت بعدشم ک ازدواج کردیم در صورتی ک هرکی بود بلاکش میکرد
حالا دختره ب من پیام داده ک تو اومدی وسط رابطه ما و عشقمو ازم گرفتی
خدا فلانت کنه بسانت کنه
کارما کلفتی پس میدی
حالا عصبی شدم واقعا
رفته رو مخم حرفاس