سلام من خانمی ۲۵ساله ام و۸ساله ازدواج کردم الان دودختر۲سال ونیمه و۵سالونیمه دارم.شوهرم بسیار دروغگو ورفیق باز هست از اول زندگیم مشروب خوربود بعد چندسال شربت متادون استفاده میکرد چند مدت هم به قول خودش وپنهانی تریاک میکشید و سیگار جدیدأ توخونه هم سیگارمیکشه و به بهانه های مختلف میگه دوستم کارم داره میره ومشروب میخوره وآخرشب میاد خونه واگرهم مشروب نخوره یه چیزی میکشه که من نمیدونم فقط میدونم چشماش قرمز میشه وخیلی زود میخوابه وهرکاریش میکنم بیدارنمیشه بعد میگم چی مصرف کردی میگه دوستم بهم یه سیگار دادخیلی سرم دردمیکردخوابیدم بلاخره هردفعه به یه بهانه ای میره دنبال دوستاش یه چیزی مصرف میکنه والکی به من دروغ میگه درهفته حداقل دوبار این کارا رومیکنه به من مهرومحبت ندارنه وفقط وقتی بهم نیاز داره همون چند لحظه بهم محبت میکنه واصلا نمیذاره من برم مغازه کلا مغازه ۱۰۰مترباخونمون فاصله داره میگه هرچی میخوای بگوخودم میخرم ماهرماه تاحقوق میگیریم خریدماهیانه میکنیم بهم میگه هرچی میخوای خودم میخرم فقط لیست خریدتو بگو میگم خودمم میخوام بیام خرید کنم میگه میخوای الکی ول بچرخی وخودتو به همه نشون بدی درصورتیکه من واقعا محجبه ام ولباسام پوشیده ست ورفتارم اصلاجلف نیست در واقع من توخونه ش احساس زندانی بودن ومیکنم. فقط هفته ای دوبار اونم حدود یکی دو ساعت منو میبره خونه بابام حتی خوشش نمیاد من خونه پدربزرگم برم میگه اصلا دلیلی ندارد بخوای به خاله هات پدربزرگ و مادربزرگت سربزنید درصورتیکه مادر وخواهرخودم ماهی یکی دوبار میرن اونجا ولی من چون شوهرم اجازه نمیدهد بهانه میارم ونمیرم خیلی خجالت میکشم از رفتارش توبازارم خیلی عصبی میشه وهمش بهم فحش میده من فقط چندتامغازه رومیبینم ولی اون به نظرش زیاده وهمش دعوام میکنه و ولم میکنه میره واجازه نمیدهد با خانوادم برم بازار میگه فقط باخودم بیا.خیلی خستم بیشتر به خاطر دروغاش وموادی که مصرف میکنه آرزوی خرید کردن راحت ومغازه رفتن یه کلاس تابستونی رفتن به دلم مونده ودرضمن اصلا خوشش نمیاد من وبچه هام وببره دکتر وتاحالمون درحدمرگ بدنباشه اصلا مارودکتر نمیبره یعنی وقتی خودم بچه هام مریض میشم غصه میخورم که چه طوربهش بگم که ببرتمون دکترلطفا راهنماییم کنید.