دختری34ساله هستم. میخواهم همیشه مجرد بمانم و تشکیل خانواده با خلقیات من همخوانی ندارد به طوری که یقین دارم منجر به طلاق خواهد شد. به هیچ وجه نمی خواهم حتی یک روز از عمرم را متأهل باشم. مادر من نمی تواند این موضوع را بپذیرد و هر بار روز تعطیل باشد یا از سر کار برگشته باشم، موضوع ازدواج مرا پیش می کشد و شروع به دعوا و نفرین و توهین و تهدید می کند. به هر راهی متوسل می شود تا مرا مجاب کند. آنقدر گریه می کند و به درگاه خدا التماس می کند که معجزه ای اتفاق بیفتد تا من حاضر به ازدواج شوم. خیلی دلم به حالش می سوزد و نگرانم بینایی اش را از دست بدهد چون چشمانش مدام ریزش اشک دارد و ضعیف شده. به علاوه اعصاب و روانش هم به هم ریخته و همیشه می گوید که حلالت نمی کنم. هر چقدر با او صحبت می کنم که به تصمیم من احترام بگذارد و یا از همکارانم مثال های متعددی می زنم که تجرد را انتخاب کرده اند، قانع نمی شود و دارد خودش را از پا در می آورد. از این همه دعوا و کشمکش خسته شده ام. لطفاً هر کس راهی می داند راهنمایی کند که چه بگویم تا تجرد مرا بپذیرد و به خودش و من فشار نیاورد.