سلام... از یه روز قبل از ماه مبارک تصمیم به ترک یه گناه گرفتم... موفق هم بودم... حالم خیلی خوب بود... اون موقع نمیفهمیدم... الان میفهمم... تا دیروز... که دوباره مرتکب شدم... از دیروز حالم اصلاً خوب نیست... بیانگیزه شدم... حس میکنم دیگه خدا نظر لطفی به من نداره... از خودم بیزارم... حس میکنم همین بیانگیزگی میتونه دوباره منو خیلی راحت به گناه بکشونه... میلی برای نماز خوندن ندارم یا بهتره بگم روشو ندارم... خستهم... خیلی خیلی خستهم... دیگه توان بلند شدن از جامو ندارم... توان تو دهن شیطون زدنو ندارم... من به جز خدا کسی رو ندارم... ولی نتونستم به حرفش عمل کنم... هجده سالم بیشتر نیست ولی دلم پیر شده... پیرش کردن... از نزدیکترینام ضربه خوردم... فقط خدا برام مونده... نمیخوام از دستش بدم...