سلام و روز بخیر ،مسئله ای که برای بنده وجود داره اینه :
من با استاد موسیقیم کار میکنم و در واقع عضوی از گروه ایشون هستم
وقتی ایشون را میبینم و بعد از اتمام کار هر جلسه و تنهاییم ،از درون دست و پامو گم میکنم،ایشون بسیار بسیار محترم ،خوش اخلاق، حامی،مهربون و لطیف هستن و به همین دلیل منو تحت تأثیر قرار میدن ،من علیرغم اینکه با خودم صحبت می کنم که این شخص آدم زندگی من نیست و من شخص دیگه ای رو دوست دارم ؛یه حسی درونم بیدار شده که تمایل به ارتباط و شناخت ایشون و همچنین خیال پردازی داره .و این در تناقض هست با احساسی که من نسبت به شخص دیگری دارم،نکته ای که وجود داره ایشون به لحاظ رفتاری به من و به شخصی که من دوستش دارم بسیار نزدیکه با تفاوت اینکه انگار نسخه بهترشه و نقطه ضعفهای کسی که من دوستش دارم و نداره و با وجود اینکه بازم نمیخواهم گوش بدم یه چیزی درونم میگه نکنه این آدم زندگی تو هست ؟میدونید من احساس کردم که ایشون ممکنه به بنده علاقه مند باشند و این مهری که به بنده دارن از این مورد باشه اما آخرین باری که ایشون و دیدم تلاش میکردن فاصله رو با بنده حفظ کنن یا یجور خود مراقبتی ،من هم مشکلی ندارم و درکشون میکنم اما وقتی وارد خلوتم میشم این آدم منو سردرگم میکنه و اذیت میشم،به این فکر کردم که حتی دوست اجتماعی ایشون باشم اما میدونم این حس میتونه به فراتر بره و برای همین محدود میکنم خودمو،شما بفرمایید من چه کنم(اینم بگم من ۲۸سالمه و ایشون فکر میکنم ۴۰ ساله و هردو مجرد)