والا مادر من هم همینجوریه. البته باهام نمیاد تو حموم اما وقتی که توی حموم هستم، انگار نه انگار؛ میاد و میره. قبلا که بچه تر بودم، اینجوری نبود ولی الان که ۳۲ سالم شده، اینجوری شده. یعنی قبلا که ۲۰ ساله بودم، نمیگذاشت که با حوله حموم توی خونه راه برم و موظف بودم که به سرعت از حموم برم توی اتاقم و لباسم رو بپوشم. شلوارم رو حتما باید توی اتاقم در می آوردم و حتی با رکابی نمی تونستم توی خونه بچرخم. اما الان درست برعکس شده. نمی گزاره که در حموم رو قفل کنم و وقتی که حموم هستم، به بهانه های مختلف میاد در رو باز میکنه. چیزی رو از توی حموم بر می داره یا چیزی رو میزاره توی حموم. مثلا میگه اومدم که لباس چرک ها رو ببرم. وقتی هم که بهش اعتراض میکنم، مسخره میکنه و میگه که من خودم بزرگت کردم و بهت محرمم. در حالی که قبلا اصلا اینجوری نبود.