میخواستم انتخاب رشته کنم به مامانم هزار بار گفتم من نمیدونم چی میخوام منو ببر مشاور کمکم کن من نمیدونم رفتیم همینجوری ثبت نام کردیم انسانی عذاب هایی که تو عمرم نکشیده بودم روحی جسمی کشیدم سال بعد تغییر رشته دادم یه چیز دیگه همینجوری رفتیم مشاور مدرسه الکی یه چی گف البته حقم داش درمان وسواس من کار اون نبود رفتم میخواستم برم یه جای اوکی تر با بچه ها و امکانات بهتر ک نزاشتن اومدم رفتیم یه جایی نزدیک خونمون ثبت نام کردیم دو ماه اول اوکی بود که دوباره اورتینک نشخوار فکری گرفتم فهمیدم اینجا ازون جا هم گنده تره
همه چیش یسال تکرار پایه ام کردم و یسال اضافه لابد توی این گوه خونه بمونم حتی دیگه انقد داغون شدم تنها سر کلاس میشتستم همین فکرو خیال مو بیشتر کرد الانم نمیخوام بگم اما احساس پشیمونی میکنم اون زمان اونجا گوه بود درست باورم نمیشه جایی کسایی که حالم ازشون بهم میخورد شب و روزمه گرفته بودن برگشتم و دوباره بهشون فک کردم با حسرت شاید. اینجا تقریبا گوه تره بین بد و بدتر شد هزار جور دلداری خودمو میدم هزارتا حرف میزنم دوباره اون فکرا میاد تو سرممم دیوونم میکنه ازین وضعیت خسته شدم توروخدا کمکم کنید چشام فقط سره این موضوع شده اشک گلوم از بغض میترکه دیگه به خانوادمم زیاد نمی گفتم و نمیگم چون فقط سرزنش میکنن همین .. نمیدونم واقعا چیکار کنم
اونجا گوهی بود اومدم اینجا با بچه های و جو گوهی تر .تو فکرم افتاده که چرا انسانی رو ادامه ندادم کنکور میدادم الکی یه گوهی قبول میشدم دانشگاه ام میرفتم شاید اگه اونجام میموندم باز عذاب میکشیدم منی که اصن برام همه نبود این ک..سشرا. یه مدت و الان افتاده بودم تو فکر کنکور و دانشگاه و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه منه نوجوون چقد باید عذاب بکشم نمیدونم خسته ام
بخدا فقط این نیس یه موردشه تو خیلی موارد اینطوری ام حتی خرید
اونارو یجور کنترل میکنم ولی این الان خودمو زندگیمو ب..گا داده هزار تا حرف و فک کردم اما ..نمیتونم دیگه توی هر موردی هی میگم اینطوری نشه اونطوری نشه اگه اینطور میشد اگه اونطوری میشد و هزارتا چیز دیگه ...