سلام بنده یه پزشک فوق تخصص هستم و 40 سالمه و مجردم حدود یک سال پیش که خواستم از مطب بیام بیرون و برم خونه یه دختر سراسیمه اومد تو مطب و در رو بست و گفت که هیچی نگم و قسم داد و گفت دنبالش هستن من هم خوب به طبع و از روی دلسوزی چیزی نگفتم و بعد از اون از من پرسیدن که خونه دارم یا نه من هم گفتم آره گفت چندتا گفتم چه اهمیتی داره خواهش کرد که بگم منم گفتم دوتا ایشون از من خواست که اگه میشه بهش خونه بدم تا زندگی کنه تا یه ذره رو به راه بشه و بعد میره الانم که میگم دلیل اینکه قبول کردم رو نمیدونم خلاصه بعد از کلی حرف و شرط ایشون تو خونه * من موند و من رفتم خونه دیگم مدتی گذشت من ازش سر میزدم و مایحتاجی که لازم داشت رو فراهم میکردم براش تا اینکه متوجه شدم اعتیاد داره البته اوایلش بود و خوب تقریبا راحت ترک کرد اما الان به من وابستگی شدید پیدا کرده و حتی دو سه بار پیشنهاد رابطه * جنسی داد که من قبول نکردم و بار چهارمی که گفت زدمش البته نه تنبیه فقط برای اینکه دست برداره از خواسته اش اوایل سر و وضع نامناسبی داشت الان ولی بهتر شده و یه مدته صبح ها زود بیدار میشه و پیامک های عاشقانه میفرسته من جدی نمیگیرمش ولی اون واقعا احساس شدیدی داره من نمیدونم چه کنم واقعا دختر بدی نیست ولی خوب تفاوت وجود داره چند بار تصمیم گرفتم بیرونش کنم ولی نمیشه چون جز من کسی رو نداره واقعا نمیدونم چکار کنم چجوری پاسخ این دلبستگی رو بدم با اینکه ۱۵ سال با من اختلاف سنی داره ولی فقط میخواد با من ازدواج کنه و واقعا من سردرگم شدم راهنمایی کنید با هیچ کدوم از دوستان هم نمیتونم مطرح کنم