سلام اسم من عرشیا ست و 14 سالمه. همه چی از تابستان 98 شروع شد؛ تا اون موقع من واقعا فک میرم عشق، کشکه ، هوسه ، ولی چند ماه بعدش نظرم به هرچی که راجع به عشق بود ؛ کلا عوض شد. یه روز ، وقتی داشتم یکی از فیلم های ایرانی رو میدیدم چشمم به یه دختر افتاد؛ البته همون لحظه هیچ حسی بهش نداشتم. تا اینکه رسید به یه جای فیلم که یکی از بازیگرا به دختره گفت "چقد تو خوشگلی!" اینو که گفت من یه لحظه به خودم اومدم و یه حس کنجکاوی به این دختر پیدا کردم. اون واقعا خوشگل بود. - دیگه نمی خوام متنم زیاد کلیشه ای بشه - خلاصه بعد از دیدن بقیه فیلم هاش(البته اینو بدونید من می دونم نقشی که بازیگرا توی فیلم دارن واقعی نیست.) و چند تا مصاحبه دیگه کلا قیافش ، حرف زدنش ، خندیدنش همه چیزش ملکه ذهنم شده بود. من این قضیه رو که ازش خوشم اومده رو به مامانم هم گفتم؛ برادرم هم به طور کاملا اتفاقی و مزخرف فهمیده ولی به روش نمیاره. هر هفته حداقل یه بار خوابش رو میدیدم. من دچار افت شدید تحصیلی ، عصبانی زود هنگام و صد البته افسردگی شدم و این مسئله که من هیچ دوستی نه در مدرسه ، نه در کلاس زبان و نه در کلاس موسیقی ندارم هم افسردگیم رو دوچندان کرده. البته اینو هم بدونید که من می دونم که هنوز شرایط ازدواج رو ندارم (واضحه که من احمق نیستم) من تو این فکرم که با یه تحصیلات ، شغل پر درآمد ، یه خونه شیک تو 25 -30 سالگی برم خواستگاریش؛ البته اون موقع هم باهاش بیشتر آشنا میشم. امیدوارم متنم زیاد چرت و بچگانه نباشه. اینارو نوشتم ، تا اگه جایی رو دارم اشتباه میرم یا کارم کلا اشتباهه بگید. امیدوارم یه روانشناس جوابم رو بده نه هر کسی که از راه میرسه. ممنون.