سلام،من یکس سال پیش در یک تور گردشگری عاشق یک دختر شدم،بعد از تور ابراز علاقه کردم که ایشون گفتن من سه ساله با یکی دررابطه هستم و قرار بیاد خواستگاریم و منو ببخش.بعد از دو ماه یک تور گردشگری دانشجویی برگزار کردم که ایشون هم امدند و قبل از این تور از من درخواست چیپس و لواشک کردن(چون سوپر مارکت دارم) وبا من مهربون بودند و طی سفر با هم شوخی میکردیم(شوخی زبانی)بعد از این تور هم باز ابراز علاقه کردم که گفتن نمیتونم اونو ول کنم منو ببخش که منم دیگه خیلی به غرورم بر خورد قهر کردم و حتی دیگه سلامشم نمیکردم،بعد از۴ماه من تقریبا عشق ایشون از سرم افتاذه بود و دیگه غمگین نبودم تا اینکه یک تور دانشجویی دیگه برگزار کردم و از قبل این تور هم اشتی کردیم و باز از من درخواست چیپس و لواشک کردند تا واسشون بیارم و در این سفر خیلی صمیمی بودن و حتی منو به اسم کوچیک صدا میکردن،در این تور از دوستم پرسیده بود که اگه من احمد رو بخوام،احمد هم منو میخواد هنوز؟!در این تور و تور قبلی من ناراحت و غمگین بودم و این غم من واسه ایشون تبدیل شدع بود به نگرانی که چرا احمد مثل قبل شادو شنگول نیست و همین رو بهونه کرد و اخر شب که تور تموم شد اومدن پی وی و شروع کردن به چت کردن.(درضمن خیلی دختر مغرور و احساسات خود رو پنهان میکنه)صبح همون تور رکو راست به من گفت منو هنوز دوست داری گفتم اره و گفتم تو منو دوست داری گفت نه،گفتم پس واسه چی اومدی طرفم،گفت بهت حس خوبی دارم و خیلی دوست دارم عاشقت بشم ولی چون من تازه یک رابطه طولانی مدت رو کات کردم باید بهم وقت بدی و به خودم و خودت کمک کنی تا گذشته رو فراموش کنیم.من هم دررابطه با اون رابطش پرسیدم که در چه حد بوده و گفت که همه جای بدن هم رو لمس کردیم و لب میگرفتیم،که به جون باباش قسم خورد که سکس اصلا نداشته(عزیزترین شخص زندگیش پدرشه)و اون اولین دعوای بزرگی بود که داشتیم و من چون عصبی شدم همه حرفی بهش زد که خیلی سنگین بود(بهش گفتم خراب،دستمالی،بی درو پیکر و چند حرف همانند)و بلاکش کردم،تا صبح شد رفتم عذرخواهی کردم و منو بخشید.تا سه هفته رابطمون خوب بود و از اینده مشترکمون،از عروسی،از کار و درامدم و... صحبت میکردیم ولی در همین سه هفته میفهمیدم که اون افسرده شده نتونسته رابطه قبلیشو فراموش کنه،یک سوم من شوق و ذوق هم نشان نمیداد که منم تحمل میکردمو ارومش میکردم و مثل اینکه همه چیز اوکی هست رفتار میکردم.یک روز رفته بود دانشگاه ازش عکس خواستم بفرسته که اونم فرستاد ولی یک لباسی رو پوشیده بود که توی اون لباس خیلی ناز و خوشگل شده بود و منم حسودی و غیرتی شدم که گفتم از این به بعد هر وقت با منی این لباس رو میپوشی که اونم گفت باش.عصرش با هم رفتیم کلاس که خوب هم گذشت و رسوندمش خونه خالش،یک ساعت بعد که رسوندمش پیام دادم جواب نداد،دو ساعت بعد جواب نداد،سه ساعت بعد پیام های زیاد فرستادم که جواب داد گفت نمیتونم جواب بدم و دارم با خالمینا صحبت میکنم و رفت و همین سه ساعت خیلی اخلاقش فرق کرده بود،شده بود همون دختر بداخلاق یک سال پیش که تازه دیده بودمش و ازش دلیل
اخلاقشو خواستم و اون نمیگفت ولی با اصرار گفت فلانی من میخوام ازاد باشم،نمیتونم مسولیت تورو قبول کنم،نمیخوام به کسی جواب پس بدم که چی میپوشم یا کجا میرم و اگه تو میتونی منو ازاد بزاری ما با هم میمونیم.که گفتم چی شده اینقد عوض شدی،اون عوضی برگشته تو اینجور شدی،گفت نه،گفتم از یه چیزی ناراحتی که عصبی هستی که با اصرار من فهمیدم اون سه ساعته یک مشکل خانوادگی واسش پیش اومده بود.منم به غیرتم برخورد گفتم نمیتونم بیغیرت باشم و بزارم تو ازاد باشی که داشتیم کات میکردیم که گفت دوستت ندارم و منم باز عصبی شدم و یکی از همون دعواهایی که حرف های سنگین بهش زدم راه افتاد و این دفعه حرف های بیشتری بهش زدم که واقعا الان بهش فکر میکنم دل یه مرد رو میشکونه چه برسه به یک دختر احساسی.خلاصه کات کردیم ولی بدجور دلشو شکوندم،بعد از یک ماه رفتم عذرخواهی کردم که گفت ازت متنفرم و نمیبخشمت،نمیخوام دیگه ببینمت و منو از همه جا بلاک کرد.جناب مشاور از شما میخوام که راهنمایی کنید که ایا ازدواج با این شخص درسته،ایا میشه باز دلشو به دست اورد و منو ببخشه،ایا میتونه در اینده متعهد باشه(درضمن یکی از اعضای درجه یک خانوادم درباره گذشته ایشون مطلع شدن و به من گفتن اگه بری طرف این دختر باید قید خانواده رو بزنی ولی شاید بتونم راضیشون کنم)جناب مشاور یک ماه از اون عذرخپاهیم میگذره و من تقریبا حسمو کاملا نسبت بهش از دست دادم و خیلی کم یادش میفتم ولی یک حسی دارم میگه که نمیتونی عروسیشو با یکی دیگه ببینی و تو هنوز میخوایش،،،لطفا کمکم کنید،منو از بلاتکلیفی نجات دهید