دیوار پروفایل MBN

پرندگان همه خیسند و گفت و گویی از پرواز نیست ...
در سرزمین ما
پرندگان همه خیسند
در سرزمینی که عشق کاغذیست
انتظار معجزه را بعید میدانم ...

شهرمن ...
رقص کوچه هایش را باز میابد
هیچ کجا ، هیچ زمان
فریاد زندگی بی جواب نمانده است :)

نگاه دوخته شده بر پنجره .. و حجم این همه تنهایی .. این همه ناله های مانده بر دل .. و زخم های دوخته شده بر تنم ، که یادآور تیزی زمان است .. به امید تابشی ازمهربانی .. برای لتنگی های گاه و بی گاهم ..!ا
اگر روزی از کنار ارغوان و نسیم رد شدی
آهسته تر گام بردار
زخم هایم را
در امتداد درختان خیس باران خورده آویزان کرده ام ..!!!

جان شیرینم ..؟!
صدایت میزنم
جانی بگو
با همان جان گفتنت
جانم به لب می آوری ..!

در زندگی ام تنها یک تولد وجود داشت
اما هزار مرگ در برابر یک تولد زیاد نبود ؟
یک بار متولد شوی و هزار بار بمیری عادلانه است ؟

شاید رسالت عشق این است : شدن آنچه که نیستی ...

عادت های قدیم را همه را ترک کردم ... جز دوست داشتنت را ! که دیگر عادت نیست ! در جانم رخنه کرده است !

ماندن .. یعنی بوسه های هر روزه .یعنی : تو نباشی ، دستم به زندگی نمیرود !
یعنی دلتنگی های مداوم !
ماندن یک من و یک تو ساده میخواهد .. و .. یک غرور فراموش شده .. ماندن دلی ساده میخواهد ..!

آمدن رسم خودش را دارد ... دل میبری ، دل میدهی . اما ماندن ... امان از این ماندن .که به پای خیلی ها نماند.که به تن خیلی ها نرفت ....!

مینویسم .. از دوست داشتن کسی که روزی میرود .. مینویسم ... از خاطرات تلخی که در قلبم مدفون شده است .. مینویسم .. از نگاهی که خیره مانده بود بر روی چشمانم.. مینویسم ... از عشقی که فراموش میشود ... !

حس نوشتن دارم و یک دنیا حرف ...
اما این بار ، واژه ها حقیرند ... برای بیان فریاد دلم ... پس سکوت خواهم کرد ... شاید وجدان تقدیرم به درد بیاید .. فقط ..شنیدنی ترین و خواندنی ترین ... پایان آن است...!
زندگی مرا بارها در هم کوبید و میکوبد ...
اما صدای شکستنم را ... کسی نخواهد شنید !!!

تمام شب نگاه من
به چشم های زندگی ایم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من میگریختند
و چون دروغگویان
به انزوای بی خطر پلکها پناه می آوردند ... !

زمان .. قاتل بی رحمی است !
عمیق ترین خاطرات را چنان در کوره * خود میسوزاند که گاه فقط و فقط در میان رقص باد زمانه خاکسترش روی قبل و مغزت مینشیند و خیلی سریع پر میزند !
تلخ ترین و شیرین ترین اتفاقات ممکن را زیر پاهایش خفه میکند
زمان قاتل بیرحمی است ..
اما  عشق ، عشق تنها نیروی تمام عالم هستی برای ایستادگی با این قاتل بی رحم است و  بس !

کاش میشد .. همه تن چشم شوم خیره به او !