سلام. من و شوهرم ۷ ماهه ازدواج کردیم و در شهر زادگاه من ساکنیم. شوهرم اهل شهرستان مجاور ماست. شوهرم دوس داره هر هفته تا شهرستان شون بریم و با عمه ها و عموها ش و.. رفت و آمد داشته باشیم اما من دوس ندارم هر هفته با اونا ارتباط داشته باشم بینشون حس غریبگی میکنم . از طرفی من و شوهرم هردو دکترای علوم پایه هستیم. فامیل هامون زیاد اهل درس و.. نیستن تو فاز فکری من نیستن. ولی شوهرم خیلی دوس داره باهاشون رفت و آمد کنیم. من مشکلی با رفت و آمد با خونواده پدرشوهر مادرشوهر م ندارم خیلی خوبن ، اما از عمه ها و... ش زیاد خوشم نمیاد . خونه بابام زیاد با کسی رفت و آمد ندارن ما هفته ای سه بار اونجا شام میریم البته اینکار رو میکنم چون دلم نمیخاد مامانم اینا حس تنهایی کنن خیلی ب بچه هاشون وابسته آن. حالا شوهرم میگه تو چرا با رفت و آمد با فامیلای من مشکل داری؟ اجتماعی نیستی . رفتارت عقب مونده است، اصلا خودم هر هفته میرم باغ عمه هام پیششون خوشحالم ، از تو خسته شدم از اینکه همش میریم خونه بابات خسته شدم میگه کاش تو هم اهل شهرستان ما بودی چقدر مغروری. خلاصه خیلی دعوا داریم . من نمیدونم چیکار کنم مشکل از منه؟ میزان رفت و امد با عمه هاش رو چطوری پیش ببرم؟؟ اونا آذری هستن و من نمیفهممشون . خلاصه لطفا راهنمایی کنید متشکرم