سلام من دوسالی هست با پسری آشنا شدم و از اول اشناییمون که حرف زدیم قصدش ازدواج بوده
بعد از دوسال تازه فهمیدم راجب تموم زندگیش و خانوادش دروغ گفته بهم و فوق العاده در سطح پایینی هست من خانوادم وضع مالی خوبی داریم و ایشون حتی راجب شهری که زندگی میکنه دروغ گفته میگه نمیخواستم از دستت بدم برای همین مجبور شدم دروغ بگم تا باهام بمونی خیلی همو دوست داریم من ۱۹ و ایشون۲۵ سالشه با اینکه فهمیدم هیچی ندارم و مادر پدرش فوق العاده در سطح پایین هستن نمیتونم برم خیلی از لحاظ روحی داغون شدم وقتی اینو فهمیدم تورو خدا بهم بگید چیکار کنم راهنماییم کنید باهاش بمونم یا نه واقعا فکر رفتنم میکنم دیوونه میشم