با سلام وخسته نباشید خدمت شما
خانمی ۲۸ ساله هستم متاهلم و یک پسر دوسالو نیمه دارم
دوسال پیش قبل از مرگ پدرم چون مبتلا ب دیابت بودن وسابقه سکته قبلی
ب اصرار همسرم بخاطر مشکلات پدرم و تنها نموندشون با پدر و مادرم در یک اپارتمان ۱۰۰ متری ک شریکی خریده بودیم ساکن شدیم
من تک فرزند هستم و خواهر و برادری ندارم
یک سال پیش پدرم خیلی معمولی و نرمال * روز ک هیچ مشکلی نداشتن رفتن حمام و لحظه بیرون اومدن افتادن و سکته
مادرم و همسرم اوردن بیرون ولی متاسفانه تا اورژانس برسه تموم کردن * جورایی جا ب جا سکته کرد و فوت شداورژانس بالا سرش خیلی تلاش کرد ولی بی نتیجه بود
از اون روز تمام اون صحنه ها داءم جلو نظرمه هر بار ک حمام میرم تو فکرشم اینجا چطوری یعنی حالش چطور بود
و خیلی زیاد خوابش رو میبینم
باهاش حرف میزنم از روزمرگیم و همه چی
گاهی وقتی از خواب میپرم ب قدری گریه میکنم ک هیچ جوره نمیتونن ارومم کنن
شب میخوام برم دسشویی میگم اینجا گذاشتنش مدام تو فکرشم
چکار کنم ک کمتر خواب ببینم
الان یکسال شده ولی من نمیدونم چرا هنوز باور نکردم
حتی تا چن وقت حس میکردم الان میاد یا برمیگرده میدونم احمقانه ست ولی این فکرا داءم تو سرمه و وقتی خوابشو میبینم بدتر میشم
مدام عصبیم با همه میجنگم و بغض دارم تا بهشون فکر میکنم اشکام سرازیر میشن
چکار باید بکنم
ممنون میشم راهنماییم کنین