من تقریبا سیزده سالمه ودختر هستم
وقتی یازده سالم بود متوجه شدم مادرم مرتب با فردی بنام سپیده پیام میدهد.و میگفت دوست دوران دانشگاهش است.یک بار تصمیم گرفتم کمی از پیام هارو بخونم چون کنجکاو شده بودم ولی وقتی پیام ها رو خوندم برام عجیب بود و تصمیم گرفتم از اول بخونمشون ـ...که متوجه شدم اون فرد یک مرد هست ودر شهر دیگه ای زندگی میکنه......شب نتونستم بخوابم بشدت در درسها م افت کردم و بلاخره تصمیم گرفتم جای مادرم به اون مرد پیام بدم ......فوحش هایی که تازه یاد گرفته بودم رو با لحن اعصبانیت مادرم نوشتم و وقتی پیام فرستاده شد پاکش کردم تا مادرم ان را نبیند....اگر ان فرد واقعا زن بوده و من برایش ان حرف ها را فرستاده باشم مادرم مطمعنا من را دعوا میکرد اما هییییچ کاری نکرد و من فکر کردم تمام شده تا وقتی تابستان شد دوباره شب و روز در گوشی بود همیشه لنز میزاشت و وقتی بیرون میرفت میگفت با دوستاش میره و پدرم قبول میکرد اما من میدونستم الکی میگه .....و این شد که احلاق من خیلی تعغیر کرد و بقول دوستانم مثل پسرا رفتار میکنم....که حتا موجب شد یکی از دوستانم با من قهر کند...ان تابستان مادر و پدرم هر روز دعوا میکردند و جو خانه خیلی بد بود وتا فصل مدرسه ها و اغاز دوازده ساله گی ام همینطور...اما بعد از حدودا بهمن ماه مادرم اخلاق بهتری داشت اما خوب نبود ولی خیبببلی بهتر بود و خییببیبیبببلی کمتر در گوشی بود ...اما یکبار که پیام های اینستاگرام او را در اسفند ماه دیدم متوجه شدم با دو مرد پیام میدهد که یکی از انها را قبلا وقتی برای نصب ام دی اف امده بود دیده بودم .اوهم یک دختر داشت .ولی ان یکی را نمیشناختم ....تازه داشتم اخلاق بهتری پیدا میکردم که همان طوری شدم و البته اعصبی .ـ.....اما بعد از مدتی متوجه شدم بین او و ان مردی که نمیشناختمش فاصله افتاده و از این رو او رفتار خیییبلی خیییییلی بهتر داشت و خیییییییییییییییییییلی کمتر در گوشی اش بود و من گمان کردم که ناراحتی ها تمام شده .........تا سه روز پیش که اتفاقی پیام یک مرد که شاید همان مرد بود را دیدم که نوشته بود(خودت میدونی چقد دوستت دارم..بخواطر تو خط واتساپم رو میشکنم.....ظهری کسی خونه مون نیست اگه خواستی بیا....)و این جور چیزا از اون موقع من واقعا از درون داغون شدم اما مثل پارسال بروز نمیدهم و هیچ کس راهم ندارم که با او مشورت کنن در ضمن رفتار مادرم با برادر پنج ساله ام عین دختر بچه ای هفت ساله است و گاهی فکر میکنم من از مادرم بزرگترم.... میخواستم بدونم سر انجام این رابطه چیه؟؟؟؟؟
من در حدود سن بلوغ هستم و مادرم هیچ گونه چیزی درمورد تعغیر احساسات به من نگفته اما شنیدم در سن حساسی هستم و البته به دو پسر هم علاقه دارم که اصلا نه به کسی گفتم نه در رفتارم نشان میدهم خیلی وقت ها دلم میخواهد رل بزنم اما خودم را کنترل میکنم ولی یک بار ند هفته پیش رل زدم اما بعد از حدودا نیم ساعت که در چهره پدرو مادر نگاه کردم خجالت کشیدم و عذاب وجدان گرفتم و با اون پسر کات کردم
بگزریم
مادرم قبلا بهترین مادر و مهربان ترین نادر دنیا بود العان هم گاهی بسیار پهربان است گاهی بسیار اعصبانی
میخواستم بدانم چگونه بدون اینکه به کسی بگویم زندگی خانواده و خودم را نجات بدهم
چون امروز ظهر هم قرار گذاشته که به دیدن ان مرد برود
من فکر میکنم اگر با اوبهتر رفتار کنم میلش به زندگی با ما بیشتر شود اما مثل اینکه نفرتی داشته باشم نمیتواانم