سلام وقتتون بخیر
مدت دو سال هست که با آقا پسری آشنا هستم
ایشون از لحاظ مذهبی اهل هیئت و روضه و امام حسینی هستند
تقریبا به مدت شش ماه هست که به من گفتند که میخوان با من ازدواج کنند
ایشون اضطراب و افسردگی دارن که تحت درمان هستند
قرص فلوکسیتین و هالوپیرادول مصرف میکنند
که دکترشون گفته یکسالی مصرفش کنه
مادر ایشون تقریبا یک ماه پیش به خانواده * من زنگ زد و خواستگاری کردند من رو
با توجه به فاصله ۹۰۰کیلومتری بین ما
و شرایط کرونا نشد که بریم تحقیق در این زمان
اما نکته اینجاست که در این بین یه روز این آقا به من گفتند که من میترسم این ازدواجم فقط از سر هیجانات جنسی باشه و خیلی دلم میخواد بتونم کسی رو صیغه کنم اگر قراره در آینده متعهد نباشم بهت کاش نشه این ازدواج
من ناراحت شدم و بهش گفتم
ایشون هم بعدش ناراحت شدن و گفتن حرف باد هواست
معذرت خواهی کردندبرو به روانشناست بگو
ایشون رفت گفت
راستش من قبلا این حرفا رو از ایشون شنیده بودم که نمیتونم خوشبختت کنم نمیتونم بهت متعهد بمونم
که رفتن روانشناس فهمیدن که از اضطراب میاد
خلاصه اینبار که سر این حرف مراجعه کرده بودند به روانشناس
دکتر تستی گرفته بود و گفته بود دختر خانم و اندامش مشکلی نداره شما کمالگرایی داری و خیلی توجه طلبیت هم بالاست شش ماه تا یکسال زمان میبره خوب بشی و فعلا ازدواج نکن
من به ایشون گفتم شرایط رو با خواهرش درمیون بگذاره ایشون ممانعت کرد گفت من خوب میشم و پروسه * ازدواج شش ماه زمان خواهد برد و اینا
من به پدر و مادرم نگفتم اینا رو چون اون شخص رو دوست دارم
اما الان میترسم بیان و پسر از روی کمالگرایی عیبی بزاره و یا ازدواج کنیم و ترکم کنه
حالا مادر ایشون کمی ناراحته که ما چرا پا پیش نگذاشتیم
و پسر به من گفت تا به مادرم بگم
من واقعا نمیدونم چکار کنم
میخوام که اگر میشه کمکم کنید
این آقا ۲۲سال و من ۲۳سالمه
تمام شرایط زندگی رو هم دارن
مشکلش فقط همین رفتارهای گاه و بیگاهشه
و یه نکته ای هم هست معمولا کاراش رو زود رها میکنه یا خسته میشه ازشون
خواهش میکنم کمک م کنید
خواستگار دیگه ای هم الان به صورت سنتی معرفی شده بهمون که هنوز من رو ندیدن اما پدر و مادر میخوان اجازه بدن که بیان خونه و دیدار صورت بگیره