دختری 17 ساله . وقتی به این فک میکنم روزی از تمام من در این کیهان بی نهایت اتمی هم باقی نخواهد ماند فقط میتونم بگم شت توش.اون لحظه تمام اهدافم و مشکلاتم برام پوچ میشه. تهی میشم و جهان و تمام دغدغه ها احساسات برام خاکستری و بی معنی میشن.من * خداناباورم یا شایدم * ندانم گرام.شما چطور راجب وجودیت فکر میکنین ک انقدر غرق قد و پوست و رابطه و دین و شغل و داستان های به ظاهر جذاب زندگین؟