مادر و پدرم مخصوصا مادرم باهام خیلی بد رفتاری میکنن و از اون ور هم درگیر یه سری موضوعات هستم
من کلاس هفتمم و توی کانادا زندگی میکنم و البته امسال اومدم
وقتی که مدرسه شروع شد از یکی از پسر های کلاسمون خوشم اومد ولی کلا باهم صحبت نمیکنیم و حتی دوست هم نیستیم. البته یه سری اتفاق افتاده که بعضی از دوستام میگن احتمالا اونم دوست داره. ولی یه ماهیه که هی یکی از دختر های کلاسمون که اون پسررو دوست داره هی باهاش حرف میزنه. از اون ور خیلی میترسم که نکنه از من خوشش نیاد از اون ور مادر و پدرم کلا خیلی باهام دعوا میکنن چون وقتی ایران بودم خیلی نمره هام خوب بودن و حتی امتحان تیزهوشان قبول شدم ولی وقتی اومدم اینجا از وقتی حواسم سر این پسری که دوسش داره پرت شده افت درسی خیلی شدیدی کردم. از اون ور دوستام هی سر چیز های چرت و پرت اعصبانی میشن هی داد میزنن ولی من همیشه میخندم و سعی میکنم به کسی چیزی نگم. مثلا یه بار داشتیم بسکتبال بازی میکردیم و یکی منو انداخت و دو تا پاهام کبود شده و توپ رو زد به فک و دماغم ولی من هی گفتم که نه بابا چیزی نشده و خندیدم. حالا به بار توپ به خودشون افتاده رفتن دفتر یخ و چسب زخم بگیرن. بعد مثلا میگم فشار زیادی رومه مسخرم میکنن.
خیلی چیز های دیگه تو زندگیم هست که ازش متنفرم و نمیتونم بنویسم.