سلام من کارشناس ارشد روانشناسی بالینی هستم ازدواج اولم متاسفانه نمیدونم اسمش رو بذارم بی تجربگی بچگی لجبازی یا هرچیزی متاسفانه با وجود یه پسر دو ساله ب جدایی ختم شد و من مجدد با * اقای مجردی ازدواج کردم اوایل خیلی خوب بود ولی بعدش همش ازمن توقع داشت من از لحاظ مالی کمکش کنم من کارمند بیمارستان بودم ولی بخاطر اینکه خودم مشهد بودم و شوهرم و زندگیم تهران بود دوری و رفتو امد باعث شد انصراف بدم من پارسال همین موقع به شوهرم ۵۰میلیون پول دادم بابت اینکه یه کاری راه بندازه برا خودش و درقبالش گفتم من هیچ توقعی ندارم فقط اجاره خونه با خودت ناگفته نمونه که یک سال خرجو مخارج زندگی حتی خرج خود اقا بامن بودو سر کار نمیرفت بعدشم گفت کمکم کن سرمایه بده کار راه بندازم میخواست با دوستش شریک کاری و مالی بشه من پول دادم بهش زمین خرید الان موقع تخلیه خانه ای که الان ساکنش هستیم شده و میگه مشتری برا زمین نیس منم دیگه نمیخوام با دوستم برم بیام فعلا میخوام بیام خونه بشینم خرجمم یه مدت باتوهه یعنی درواقع هم پول منو گرفته که قرار بوده اجاره رو بده هم برای خودش کاری راه ننداخته هم الان میگه اجاره روهم بده خرج منم بده چندتا پرنده خریده میگه همینارو جوجه میگیرم میفروشم. من الان اصلا نمیدونم باید چیکار کنم اصلا ادامه این رابطه درسته یا اینکه داره ازمن سواستفاده میشه؟ الانم میگه زندگی اجبار نیس شرایط من اینه میخوای بمون نمیخوای هم پولتو جور میکنم میدم هرکسی بره دنبال زندگیش یعنی دوباره ازمن میخواد پول بدم الان من باید چیکار کنم چون زندگیه دوممه چون شوهرمه باید بازم خرجو مخارج خودشو این زندگیو من بدم فقط بخاطر اینکه بمونه و زندگی کنه یا اینکه این زندگی شده یه معامله یا سواستفاده و الکی اسمش زندگیه تورو خدا راهنماییم کنین من دو ساله با این فکرو خیالا دارم عذاب میکشم. از جدایی ازدواج اولم ۳ سال میگذره و ازدواج دوممن یکسال بعد از طلاقم بوده