مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

مشکل عصبی نشات گرفته از رفتار خانواده

109 بازدید
سوال شده فوریه 28, 2020 در مشاوره رایگان فردی توسط بی نام
با سلام و عرض ادب خدمت شما
من شاهین هستم و 19 سال سن دارم و یک برادر بزرگتر از خودم که ۳۲ سال سن دارد دارم،البته یک خواهر هم از ازدواج اول پدرم دارم که خارج از بحث ماست.پدر من 76 سال سن و مادرم 50 سال دارند.
داستان من از انجایی شروع میشه که پدرم به دلیل ازدواج ناموفق اولش مجبور شد تجدید فراش بکند و برای بار دوم ازدواج کند.پدر من بعد از ازدواج با مادرم که همسر دوم ایشان هستند به مدت 15 سال نتوانستن به صورت مداوم به ایشان سر بزنند و مادرم مجبور شد به همراه برادرم که یک سال بعد از ازدواج پدرم با مادرم متولد شد در یکی از روستاهای دور افتاده کشور به همراه پدر بزرگ و مادربزرگم و خاله ها و دایی ها زندگی بکنند.خلاصه بعد از 15 سال من متولد شدم و با این تولد،من به همراه پدرم و مادرم و برادرم به خانه عمویمان در همان روستا ولی با موقعیت و دسترسی بهتر که ویلای تابستانه ایشان بود کوچ کردیم و بعد از گذشت چندسال برادرم برای ادامه تحصیل به مرکز استان نقل مکان کرد و در یک هنرستان شبانه روزی مشغول به تحصیل شد.در همین حین همسر اول پدرم که کارمند آموزش و پرورش و از جامعه محترم فرهنگیان بودند در منزل اصلی پدر بنده که در شهر بوده مستقر بودند و پدر من دائم در حال رفت آمد بودند اما با متولد شدن من پدرم بیشتر اوقات در کنار ما بود.این رفت و آمدها سبب دعوا و نزاع بین مادرم و پدرم و همسر اول ایشان شد.به هر حال ما بعد از چند سال به خانه اصلی پدرم در شهر کوچ کردیم و زندگی برایمان آسان تر شد اما این دعوا ها و نزاع ها هچنان پابرجا بود و علاوه بر آن حال دیگر برادرم دانشجو شده بود و خواسته ها و تمایلات او همانند جوانان آن روز بیشتر شده بود و پدرم و برادرم هم دائم در حال بحث و گفت و گو با یکدیگر بودند ،یعنی دوران کودکی و معصومیت من کاملا در بین جنگ و دعوا طی شد.این ماجرا هم گذشت تا ما فهمیدیم که برادرم به دختر خاله ما علاقه من است اما از طرفی پدر و مادرم با این وصلت مخالف بودند و برادر من برای خوب جلوه داده شدن خودش جلوی خاله و دخترخاله هایمان دائم در حال رفت آمد به منزل آنها بوده و کاملا دستورات آنها را بی قید و شرط انجام میداد.از طرفی دختر خاله من که همسن من بود برای در آوردن حرص من و لجبازی با من دائم در حال تعریف کردن از گشت و گذارها و تفریحاتی بود که برادر من برای آنها فراهم میکرد در حالی که در همان زمان من آرزو داشتم که یکبار برادرم ما را با خودرویی که پدرم برای او خریده بود به تفریح ببرد و هر بار که ما را جایی میبرد ممکن نبود که در راه بازگشت بیخود و بی جهت با پدرم دعوا نگیرد.این ماجرا هم گذاشت تا دختر خاله من با مرد دیگری ازدواج کرد و برادر من ماند و شکست عشقی که خورده بود و از طرف دیگر تمام توجهات خانواده من مخصوصا مادرم به سمت برادرم جلب شد،از همان روزهایی که من خود را شناختم به این موضوع پی بردم زیرا چون برادرم از یک سو 15 سال با مادرم در روستایی دور افتاده زندگی کرده بودند،مادرم به او علاقه خاصی پیدا کرده بود(این مسئله را مادرم بارها با زبان خودش برایم تکرار کرد)و از طرفی دیگر حال که موفق به ازدواج نشده بود،توجهات نسبت به او بیشتر شده بود.این مسئله هم گذشت تا برادرم در سن29 سالگی ازدواج کرد و همسر او هم آدمی بود که اجازه نمیداد برادرم به خانواده خود نزدیک شود و او را تحت سلطه خود گرفته بود و بیشتر همراه فامیل های خودش بود،من از این موضوعدخیلی ناراحت بودم و دائم از این موضوع جلویه مادر و پدرم صحبت میکردم.تنها کسی که در این مدت شاید کمی به من بها میداد‌ برادرم بود که با ازدواجش او هم از من دور شد.رفتار های او و همسرش مرا اذیت میکرد و از اینکه دیگر هیچکس به من توجه نمیکرد ناراحت میشدم.در این بین برادرم دچار بیماری ریوی شده و مجبور شد که دو عمل جراحی انجام دهد و به مدت 58 روز در ببمارستان بستری شود که مادرم این مشکل برادرم را به من نسبت میداد و همیشه میگفت که من با حرف ها و گله هایم باعث این مشکل شده ام و شدیدا مرا ملامت میکرد در حالی که این مشکل طی گفته پزشکان بر اثر استفاده بیش از حد از قلیان و آب سرد و سرما خوردن بوده،در این مدت من دچار بی خوابی های شدید شدم و با مشکلات عصبی دست و پنجه نرم کرده و هنوز هم درگیر آنها هستم،من دچار تیک عصبی شدم و قادر به کنترل آن نیستم(لرزش پلک بالایی سمت راست و لرزش کامل سر)،از طرف دیگر مادرم دائم مرا در مهمانی ها  و خانه زیر نظر دارد که آیا قادر به کنترل تیک عصبی خود هستم یا خیر که اگر نتوانم آنرا کنترل کنم خشمگین شده و با من بحث و جدل میکند و مرا با کلماتی مانند دیوانه و مریض و روانی خشمیگن و عصبی میکند.من دیگر قادر به کنترل اعصاب خود نیستم و خیلی زودرنج شده ام و برای هر چیز کوچکی عصبی میشوم و با خانواده ام دعوا و بحث میکنم و سبب ناراحتی آنها میشوم اما خدا به سر شاهده که دست خودم نیست و آنها مرا عصبی میکنند و خود من از این موضوع بشدت ناراحتم.
من که در دوران ابتدایی،راهنمایی و اواسط دبیرستان همیشه جزو شاگردان ممتاز منطقه و تقدیر شده از استان بوده ام حال که وقت کنکور است قادر به ادامه درس خواندن و سرگرم شدن با کتاب ها نیستم و خانواده هم از هر جهت درس را بهانه کرده و اعصاب مرا بهم میریزند.وضعیت من به حدی رسیده که دیگر تاب و تحمل بودن با خانواده را ندارم و منتظر این هستم تا سنم بیشتر شود و از این شهر و از این دیار دوری کنم و خود را برای زندگی با تنهایی های خود آماده کرده ام.
از شما خواهش میکنم که به من کمک کنید و مرا از این مشکل که تمام شب روز و زندگی مرا تحت شعاع قرار داده نجات دهید.
با تشکر
لطفا وارد شده یا عضو شوید تا بتوانید سوال بپرسید
به مشاوره آنلاین روانشناسی خوش آمدید، مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران و مشاوران مجرب و منتخب کانون مشاوران. مطالب با مضامین توهین آمیز به ادیان، دین اسلام و عقاید و استفاده از کلمات رکیک را گزارش دهید تا حذف شود.
مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

17,063 سوال

27,825 پاسخ

29,380 دیدگاه

2,739 کاربر

سوالات مشابه
0 پاسخ 90 بازدید
1 پاسخ 121 بازدید
0 پاسخ 80 بازدید
1 پاسخ 94 بازدید
0 پاسخ 246 بازدید
1 پاسخ 347 بازدید
1 پاسخ 88 بازدید
سوال شده ژوئیه 17, 2020 در مشاوره خانواده آنلاین توسط بی نام
1 پاسخ 76 بازدید
سوال شده ژوئیه 17, 2020 در مشاوره خانواده آنلاین توسط بی نام
0 پاسخ 80 بازدید
...