سلام خانم نازنین
من یه دختر چهارده سالم که الان پدر مادرم خیلی زیاد با هم مشکل دارن
هم سر فامیل
من و دادشم این وسط خیلی ضربه میبینیم
مامانم خیلی از زمان هایی که من بچه بودم میگه اینکه ....
دقیقا همین چیز هایی که شما میگید
الان باعث اختلافات شدیدی شده که مادرم و پدرم برای اینکه دعواشون نشه دوباره,با هیچ کس نمیرن و بیان
چه از طرف مامانم چه از طرف بابام
ببخشید که به عنوان یک کوچیکتر نظر میدم اما ممکنه فرزندتون در آینده از خونه فرار کنه
چون من این کار رو کردم
به خاطر اینکه کسی این وسط به حححرف من توجه نمیکرد
من هم دیدم راهی چز این نیست
نه که بگم افسردگی دارما
نه...
درسم خوبه.شادم.میگم...میخندم. روابط اجتماعی خوبی دارم
اما یه جورایی باید برا مامان بابام باشم
مثال هروقت مامان بابام هر حرفی دارن به من میزنن
واقعا سخته
امیدوارم در آینده به این مشکلات برنخورید
البته همچنین مادرم دیگه کمتر میخنده و یه جورایی میتونم بگم متاسفانه افسردگی گرفتنو خیلی ناراحتم برا پدرم که در جوانی همچین کارهای بچه گانه ای کردن. یعنی یه جوری شده مادرم در اسن سن ... یعنی سی و چهار سالگی صد نوع مریضی خطرناک بگیرن.
اگر بذارید به این روند ادامه بدن شاید در آینده نه خودتون بلکه فرزندتون به مشکل برخورن
من مادرم تا به حال با وجود شرایطی که شما گفتید به مادر بزرگ (مادر پدرم)بی احترامی نکردن. . و نظر من اینه که اشتباه کرده تا به اون موقع چیزی نگفته.
چون مامانم تعریف میکنه بعضی اوقات پدرم به خاطر مادرش , مادرم رو میزده.
مادرم پدر مادرش رو از دست داده
زمانی که من یک ماه داشتم.
لطفا از این اتفاقاتی که گفتم نتیجه بگیرید
و جلوگیری کنید.
بازم ببخشید به عنوان کوچکتر نظر دادم :)