کمکم کنین تا این موضوع رو حل کنم
مامانم در اینستا با یک پسر آشنا شد بد از مدتی پسرع میگه ک می خوام به خانوادتون نزدیک بشم وبد وقتی میفهمه مادرم دختر داره تصمیم میگیره بیاددبا من اشنا بشه و در همین حین با بابام دوس میشه و خیلی صمیمی میشن پسرع به خانوادش میگه ک با من در ارتباط و ما همو دوس داریم درحالی ک من اصلا ندیده بودمش اما مامانم در جریان بود چن باری باهام رفتیم بیرون البته با مامانم اونا باهم خیلی شوخی میکردن یعنی بیش از حد هم شوخی فیزیکی هم لفظی * چن باری هم گفتم من از این کارتون اذیت میشم اما توجه ای نمیکردن خلاصه ک خانوادش خاستگاری کردن و تقریبا همچی داشت اوکی میشد اما من متوجه اخلاقای بدش میشدم کلا ادم پر ادعایی بود دروغ زیاد میگفت نمیدونم اون منو دوس داشت یا ن اما من دوسش داشتم درحالی همش بهم میگفت دوستت دارم بد احساسم گذاشتم کنار با منطقم تصمیم گرفتم باهاش تموم کنم و اونو از همه جا بلاک کردم البته اون خیلی اصرار کرد ک بهم * فرصت بده یا با گوشی های دیگ بهم زنگ میزد و میگفت هنوز دوسم داره کلا باهام چار ماه در ارتباط بودیم و هروقت ک با مامانم حرف میزدم حرفاش طوری بود ک من تو دوراهی گیر می افتادم خیلی اعصابم بهم می ریخت حتی آخرین بار بهم گفت * فرصت دیگ بهش بده البته در دورانی ک من باهاش کات بودم اونو مادرم در ارتباط بودن زنگ میزد یا اس میداد من * چیزایی می فهمیدم اما اما مامانم میگفت ک درس تو زنگ میزنه و اینا .....من فک نمیکردم ک مامانم بخواد با من همچین کاری گنه بد من اینستا پسرع رو هک داشتم و متوجه شدم اونو مامانم دارن باهام چت میکنن پی اماشون درحد این بود ک انگار زن و شوهرن با منی ک در ارتباط بود تا حالا در این حد صممی و بد چت نکرده بود حالم خیلی بد شد اخه چرا مامانم منو باید وارد این بازی میکرد بدش رفتم پیش مامانم گفتم چرا اینکارو با من کردی گفت ما عاشق هم بودیم دیگ .....خلاصه ک از اون اتفاق خدود یک ماه میگذره و مامانم گفت منو ببخش اونطرفی دلم باهاش بود اما گفتم ن مامان ما با اون خوشبخت نمیشم اما مامانم گفت * فرصت دیگ بهش بده خلاصه گذشت من اینستا پسرع رو هک کردم * شب تقریبا ساعت ۱ شب بود دیدم پسرع به مامانم پی ام میده پی ام های اونا در حدی بود ک انگار زن و شوهر بودن یعنی با منی ک در ارتباط بود تا حالا در این حد صممی و بد چت نکرده بود حالم خیلی بد شد اخه چرا مامانم منو باید نادیده میگرفت بد از روی چتاشون اسکرین گرفتم بد رفتم به مامانم گفتم مگه من دخترت نیستم ایت چ کاری بود بد دیدیم داره با پسرع حرف میزمه و میگه الان دخترم فهمید می خوای چیکار کنی ها ....من اون شب حس کردم دارم خفه میشم اخه چتاشون معلوم بود ک اونا خیلی وقته در ارتباطن اما وقتی از مامانم با گریه پرسیدم چرا منو وارد این بازی کردی گفته بود ما عاشق هم بودیم دیگ بد من تو دوران ارتباطمون زیاد باهاش در ارتباط نبودم بدش گفت ارتباطمون فقط درحد بغل و بوس بود من اون شب تا صبح نتونستم بخوابم بدترین شب عمرم بود الان از اون اتفاق خدود یک ماه میگدره وقتی با مامانم حرف زدم میگه موو ببخش اون پسرع منو گول زد دیگ تکرار نمیکنم اما با این حال من هنوز میترسم ک در ارتباط باشن بنظرتون من باید چیکار کنم یعنی مامانم ممکنه بازم باهاش در ارتباط باشه البته پسرع بد ازاین اتفاق سعی کرد ک بهم زنگ بزنه چون بلاک بود اما تو لیست تماسام شمارشو دیدم خلاصه ک میخوام کمکم کنیم لطفا بد از اون اتفاق چن باری به مامانم اس داده بود اما مامانم اونو بلاک کرده بود.میخوام بگم من باید چیکار کنم یعنی مامانم ممکنه بازم باهاش در ارتباط باشه یا بخوان همو ببینن من چیکارکنم؟