سلام،بیماری داریم با این علائم:از کودکی علائقش محدود شد و بتدریج نوسانات خلقی پیدا کرد مثلا هم بموضوعی علاقمند بود و هم شاد یا افسرده بنظر میرسید البته بعضی از علائقش هم بدون هیچ عواطفی بود،پس از چند سال بعضی از علائقش اینگونه شدند مثلا یکبار به مسیح علاقمند شده بود و میگفت که نظر کرده الهی است و خداوند دوستش دارد و وقایع اطراف را به موضع مورد علاقه اش ربط میداد و کمی حس افسردگی داشت و یکبار هم دوست داشت تومور بگیرد و چون فکر میکرد تومور دارد بدلیل سر درد بقدری خوشحال بود که گفت صدای فکرش را شنیده است و چون شنیده بود مبتلایان به تومور مغزی توهم ممکن است پیدا کنند او هم گفت من حتما تومور دارم چون توهم شنیداری پیدا کردم و چند روزی در این فکر بود که تومور دارد و بعد شادی قطع شد و مشکوک شد که تومور دارد و هم وسواس گرفته حدود سه ساعت شستشو انجام میدهد روزانه،و خودش میگوید ماهیت وسواس و عاشقانه ها یکی هستند،و وسواسهایش هم هربار به یک موضوعی متمرکز است مثلا یکبار حمام رفتن و اخیرا آلودگی و…،یکی از علائقش که تومور بود مدام دچار این فکر میشد که چون پسر همسایمان که کودک بود و به خانه ما می آمد در مدتیکه برادرم به تومور علاقمند بود میگفت خدا عمدا این را میفرستد تا بمن بگوید این پسر تومور میگیرد و آرزوی تو برای ابتلا به تومور برآورده نمیشود چون آلام او را خواهی دید و خود پشیمان میشوی و هیچ خلقی بجز خشم نداشت.درضمن یکبار هم به فردی علاقمند شد و هر اتفاقی را به موضوع این عشق ربط میداد و چه افسرده بود،به پزشک مراجعه کردیم و تشخیص دادند وسواس با علائم سایکوتیک است حالا میخواستم بدانم بنظرتان درست تشخیص داده شده است چون مگر وسواس افکار تکراری آزار دهنده نیست مثل چک کردن شیر گاز برای اطمینان از باز نبودن،و عشق و علاقه ربطی به وسواس ندارد یا در مواردی وسواس خودش را اینچنین نشان میدهد و در کل بهتر نیست به روانپزشک دیگری مراجعه کنیم؟ممنون بابت وقتی که میگذارید.