با سلام خدمت شما روانشناسان عزیز
ببخشید مزاحمتون شدم اما یه مسيله ای ذهنمو درگیر کرده
من فرزند اول خانوادم و دوتا بچه هستیم و هر دوتامونم دختریم . من ۱۷ سالمه و تازه وارد این سن شدم
من از بچگی یکم شیطون بودم و همیشه سر این کتک میخوردم
وقتی ۳ سالم بود یادم میاد نزدیک خونمون یه پارک بود یه شب برای هواخوری رفته بودیم اونجا ( منو پدرم و مادرم ) که منم از سر شیطنت به یک تکه چوب پا زدم و میخواستم مثلا شوتش کنم . اما رفتار پدرم با من گونه * دیگری بود اون منو برد بالای سرت و گفت بگو غلط کردم تا ننداختمت پشت حصار ها و من زار میزدم .
حدودا ۴ ساله بودم و در ان زمان ها من خیلی به مادرم وابسته بودم و چون بچه بودم از غذا خوردن زیاد خوشم نمی امد و زیاد میل به غذا نداشتم و همیشه سر این مسيله کتک میخوردم و مادرم همیشه ناراحت میشد اما من بچه بودم . یادم میاد یه روز سر غذا نخوردن به انباری پر از حشرات خونمون فرستاده شدم جایی که تاریک بود و لامپ هم نداشت و بعد از چندین ساعت در انجا ماندن منو بیرون اوردن و نفهمیدم که چطوری از اونجا خارج شدم چون بیهوش شده بودم و مادرم هم اجازه نداشت کاری بکند .
و همین طور زندگی ادامه داشت تا اینکه بعد ها خونمونو عوض کردیم و بعدش من بخاطر کار هام توی دستشویی حبس میشدم و ساعت ها انجا می ماندم .
اما الان پدرم یکم نرم تر شده است و دیگر از این کار ها نمیکند اما من دیگر همان ادم سابق نیستم و نمی توانم به مادر و پدرم اعتماد کنم و حرف دلم را به انها بزنم و مادرم سر این مسیله از من ناراحت میشود .
به نظرتان من چ کار باید انجام دهم ؟
دیگه اعصابی برام نمونده . با اینکه تو خونمون مشکلی نیست و مادر و پدرم دعوا نمیکنن اما من همش حس میکنم تحت فشارم .
ممنون میشم راهنماییم کنید که چیکار کنم.