احساسم مانند احساس کسی است که در یک اتاق پر از برگه های کاری و کارهای ناتمام انباشته شده روی هم نشسته است اینقدر این کارهای پیج و تاتمام است که امیدی به اتمام آنها ندارم و انقدر که بهم ریخته است کس دیگری هم جز خودم از آن سر در نمی آورد میخوام کارم رو عوض کنم خیلی خسته ام خیلی از این انبوه پایان ناپدیر خسته ام ولی نمیدونم چیکار باید بکنم و از کجا باید شروع کنم ؟