با سلام من یه دختر ۱۷ ساله ام
من توی سن آخرای ۱۴ سالگی با یه اقا پسری توی رابطه رفتم و ایشون اون موقع 20 سالشون بود .
بعد ما حدودا ۲ سال تو رابطه بودیم و اوایل این رابطه خیلی خوب بود و حدودا ۱ سال گذشت و این اقا پسر گفتن چطوری من میتونم تورو ببینم دلم خیلی میخوادت .
بعد من چون مادر پدرم پزشکن اکثرا خونه نیستن و بخاطر همین گفتم بیاد یه روز خونمون .
البته ایشون تو تهران بودن من توی اصفهان .
خلاصه بعد کلی نقشه کشیدن و اینا ایشون اومدن خونه * ما و حدودا ۲ ساعتی باهم بودیم و ایشون برای من حلقه خریده بودن و منظور اینکه یعنی میخواستن منو نشان خودشون کنن.
خلاصه این حلقه * کردن دستم و گفتن ک باید همو ببوسیم منم خجالت میکشیدماصلا نزدیکش نمیشدم خودش اومد جلو و لبامو بوسید و بعد هم به بدنم دست زد . با اینکه زیر فشار بودم و نمیخواستم ولی بخاطر اینکه ازم جدا نشه و منو تنها نزاره مجبور شدم تحمل کنم .
حدودا یه ماهی گذشت و دوبارهایشون اومدن خونمون ولی اینبار بهم گفت باید رابطه داشته باشیم و منم از روی اجبار قبول کردم ک از پشت رابطه داشته باشیم .
من یه مدتی خود*ارضایی مقعدی داشتم و یکم دچار شل شدگی مقعدی داشتم و ایشون فک کردن ک من هر*زه ام و بهم بی اعتماد شده بودن .
اخرای رابطه حدودا ۱ ماه آخر ازم ۵۰ میلیون درخاست پول نقد کردن و منم گفتم جورش میکنم .
اما نتونستم و گفتن ک تو بهم دروغ گفتی و تو هر*زه ای و اینا درحالی ک اصلا اینطوری نبود هر کاری کردم ک اون پول رو جور کنم اما نشد و ایشون این مسعله رو بهونه کردن و باهم کات کردیم .
الان یکی از دوست های پدرم به بابام گفته دخترتو میخوام برای پسرم بعد گفته بزار یه مدت حرف بزنن بعد بیایم برای خاستگاری
بعد الان این پسر ازم پرسید ک ایا قبلا با کسی دوست بودی گفتم ک بله دوست بودم و اینا ولی قسمت رابطه و اینارو نگفتم
ایشون هر از گاهی از من راجب گذشتم میپرسن و من هم جواب کوتاه میدم اما هر بار عذاب میکشم
چندین بار هم بهشون گفتم ک یا یک بار همه * سوالاتتون رو بپرسید یا دیگر جواب نخواهم داد
خداروشکر از اخرین باری ک اخطار دادم دیگه بحثی رو باز نکردن
ولی من عذاب وجدان دارم و از طرفی هم چون دوستش دارم نمیتونم بگم
و نمیدونم چطوری خاطرات کوفتی و لعنتی گذشته رو پاک کنم و به این پسر اعتماد کنم
آخه بعد اینکه ما کات کردیم با اون پسر تهرانی دوستش به من زنگ زد و گفت فیلم رابطه * ج*نسی ات پیش داداشم هست و میخواست ازم باج بگیره
و گفت ک من از وقتی داداشمو میشناسم هیچ کس رو دوست نداشته فقط برای اینکه شه*وتشو براش برآورده کنی باهات توی رابطه بوده
و من بسیار افسرده شدم
الان حدودا ۱ ونیم سالی هست ک اضافه وزن شدید داشتم ( چون وقتی ناراحتم پرخوری میکنم و فقط میخوابم ) و دیگه یه دختر بد هیکل شدم و دیگه دختر شاد قدیمی نیستم و حتی حوصله * باشگاه رفتن و شیو رو هم ندارم
واقعا نمیدونم چیکار کنم خیلی تنها ام به هیچ کسم تا الان نتونستم بگم اما دوستم وبسایت شمارو داد و اومدم ازتون کمک بخوام تا همون دختر شیطونی بشم ک همیشه شاد بود و هیچ کس نمیتونست اذیتش کنه .
ممنون میشم کمکم کنید