سلام
من عرفان ۳ ساله با همسرم ازدواج کردم و البته همسرم دختر دلسوز و مهربان و تحصیل کرده ایی است. قبلنا که موضوعی پیش می امد هر که به نوعی مقصر بود پیش قدم می شد و بالاخره قضیه با صحبت و بررسی حل میشد. تا اینکه چندماه پیش بحثی پیش آمد و همسرم خانه را به مقصد خانه مادرش ترک کرد.البته به مادرش علت را کمردرد اعلام کرد.خلاصه بعد ۱۰ روز به بهانه نیاز به لباس به خانه برگشت و اونجا بحث کردیم که چرا خانه را ترک کرده و به مشاوره رفتیم و نهایتا مشاوره هم کار ایشان را ناپسند عنوان کرد و در نهایت به خانه برگشتیم. مجددا هفته پیش سر یک شوخی ساده شروع به توهین به خانواده ام کرد البته این چندمین باری هست که اینکار را انجام می دهد که من قبلا هم به ایشان تذکر داده بودم که جایگاه خانواده ها و حرمت اونها محفوظه و ارتباطی به زندگی ما ندارد ولی توجه نمیکنند و هر بار بحث داریم پای آنها را بی دلیل وسط میکشد.خلاصه ما باید چند روز بعد برای کار اداری به شهرستان میرفتیم ایشان به خانه مادرشان رفتن و من بخاطر کارم فرادیش برگشتم و ایشان از اون روز تا الان بمدت ۲۰ روز خانه مادرشان هستن بدون حتی یک پیامک و اطلاع رسانی.همسری که غرورش ارزشمتدتر از کانون و زندگی دونفره است همسری که اصلا نمیداند شوهرش کجاست و چه میخورد.همسری که فکر میکند همیشه مرد باید چه مقصر چه غیر مقصر باید ناز بکشد و منت کشی کند.همسری که مسولیت اشتباهات و رفتارهای خود را نمیپذیرد .همسری که هنگام جروبحث با الفاظ بسیار تند و زننده به خانداده شوهرش توهین میکند! مشاوره هم نتوانسه کار را از پیش ببرد من فکر میکنم مشکل از خودم هست و علت مهربانی بیش از حد هست ساید زنها مرد غیرمنطقی را بیشتر دوست دارند و بیشتر ارزش قائل هستند ولی من حوصله زندگی پر تنش را ندارگ و میخواهم با همسرم دوست باشم.
در حال حاضر تصمیم دارم از هم جدا شویم چون با این کضع آینده بدتر خواهد رود و ثمری ندارد.