سلام آقای دکتر من ۲۰ سالمه.یه دختر به ظاهر آرام و راضی از زندگی..من تمام دردهامو میریزم توی خودم و باعث شده اخیرا عصبانی تر از گذشته باشم.از کودکی بیشتره همبازی هام پسر بودن و تمام ۹ سال اوله زندگیم با برادرم و پسرای محل بازی میکردم توی فامیل هم همبازی هام پسر بودن البته دختر عمو و دختر خاله همسن خودم داشتم اما بیشتر از بودن توی جمعه پسرا لذت میبردم و با اونا راحت تر بودم.کشتی میگرفتم فوتبال بازی میکردم و..بعد از رسیدن به سن تکلیف خانوادم مانعه بیرون رفتن شدن و دیگه نمیتونستم آزادانه برم بیرون و با پسرا بازی میکنم واسه * همین وقت هایی که پدرم نبود و حواسشون نبود میرفتم بیرون و بازی میگردم حتی گاهی کتک میخوردم اما خوب این کار بهم لذت میداد..وقت هاییم که نمیتونستم برم بیرون با پسره همسایمون یا پسرخالم روی پشت بوم بازی میکردم از بچگیم عاشقه کارهای مردونه بودم توی ساختن خونمون کمک پدرم ماسه پر میکردم و زنگ میکردم و با تمام وجود لذت میبردم وقت هایی که بادخترا بازی میکردم ازشون میخواستم منو سعید صدا کنن و تیپه یه پسر رو میزدم و بازی میکردم.وقت هایی که خونه تنها بودم لباس برادرم رو میپوشیدم و با تصور اینکه یه پسرم با خودم بازی میکردم.توی جمع دخترونه حالم بد بود بهم خوش نمیگذشت اصلا انگار فرق داشتم باهاشون ..بازی کردنم با پسرا و رفتارام باعث شد فامیل مسخرم کنن و دائم به پدر و مادرم بگن من مثله پسرام ویا خوب بوده پسر باشم این حرفا کم کم باعث شد من دیگه جلوی خودمو بگیرم و از پسرا دوری کنم.یکبار شلوار پسرونه پوشیدم و خانوادم مسخرم کرد به مادرم گفتم برای منم بخره اما اون فقط خندید.ومن دیگه احساساتم رو تز اونا هم مخفی کردم.مدرسه که رفتم عاشقه یکی از همکلاسی هام شدم و روز و شب گریه میکردم.از خدا میخواستم یروز از خواب بیدار بشم و ببینم که یک پسرم.یا حتی تصور میکردم بعد از مرگ جای مرد و زن تغییر میکنه و من اون موقع مرد میشم. الان ۹سال میگذره و من هنوز هم عاشقه همکلاسیم هستم.تا دبیرستان چیزی در مورده ترنس ها نمیدونستم و با تصوره اینکه چون به دوستم علاقه دارم همجنس گرا هستم عذاب وجدان داشتم اما وقتی که در مورد ترنس ها خوندم و آشنا شدم باهاشون حس کردم چقد شبیهشونم و چقدر درک میکنم حس و حالشون رو .قبلا خیلی تنفر نداشتم از ظاهرم و برام تقریبا قابل تحمل بود اما از بچگیم دوست داشتم موهام مثله پسرا باشه.جدیدا موهامو پسرونه میزنم و توی خونه پسرونه میگردم و این برام لذت بخشه.کشش خاصی به هم جنس هام دارم.قبل از آشنایی با ترنس با خودم قول و قرار گذاشته بودم هیچوقت ازدواج نکنم چون تصوره تینکه بخوام زنه کسی بشم واسم غیرممکنه و اذیت میشم.اما هرشب خوابه این رو میبینم که با دختری که دوست دارم ازدواج میکنم حتی توی واقعیت با دیدنش این چیزا میاد به ذهنم حتی قبل از اینکه چیزی در مورد ترنس بدونم هم همینطوری بودم اما جدیدا شدید تر شده.جدیدا وقتی لباس میپوشم تا برم بیرون از دیدنه خودم توی آینه حالم بد میشه.دوست ندارم دختری که عاشقش هستم من رو با ظاهره دخترونه ببینه و الان نزدیکه ۵ماهه نرفتم ببینمش.اما وقنی پسرونه میگردم دائم جلوی آیینه ام..از بچگیم از آرایش بدم میومد و برای خودم سیبیل میکشیدم.چند وقت پیش یکی از دوستام که از مشکلم خبر داره بهم گفت دارم تلقین میکنم و هیچ مشکلی ندارم.اما خودم چنین باوری ندارم..آقای دکتر یچیزی چندماهه ذهنم رو درگیر کرده اونم اینکه من واقعا ترنسم یا اینا همش یک خیاله و حرفه دوستم درسته.من این رو میدونم که اگه بهم این حقو میدادن که خودم انتخاب کنم چی باشم قطعا پسر بودن رو انتخاب میکردم اما حرف های دوستم دچاره تردید و شکم کرده و دائم به خودم میگم شاید واقعا من چیزیم نیست.لطفا کمکم کنید.شما که با افراده زیادی مشابه من برخورد داشتید لطفا بگید آیا من ترنس هستم یا تمام اینها تلقینه مراجعه کردم دکتر بعد از 4جلسه گفت ترنس نیستم ولی من از اون روز مطمئن تر شدم که ترنسم من الان با یه دختر درارتباطم