سلام نمیدونم چطور شروع کنم به گفتن حال روحیم بیشتر اوقات به قدری فکرم درگیره که کلافه میشم و سردرد میگیرم بغض میکنم اما نمیتونم گریه کنم انگار همیشه یه چیزی مانع میشه وسط یه بیابونم که به هر طرف میرم میرسم میبینم سراب بوده هیچی خوشحالم نمیکنه بیرون رفتن کلاس هیچی تازگی ها وقتی حرف میزنم گریم میگره لکنت زبون گرفتم اونم منی که با توجه به رشتم و کارم هیچوقت همچین مشکلی نداشتم تو جمع نمیتونم بمونم و گریم میگره نمیتونم درس بخونم اصلا تمرکز ندارم شبا خواب راحتم ندارم انقد با خودم حرف میزنم تا شاید خوابم ببره هدف دارم اما براش هیچ کاری نمیکنم همیشه خستم چه جسمی چه روحی گم شدم اصلا نمیدونم چیکار کنم کجا برم همه میگن استراحت کن اما من در روز هیچکاری نمیکنم جز پای گوشی موندن که حتی دیگه اونم برام جذاب نیست میشینم یه گوشه و تو افکارم غرق میشم نه دوستی ندارم نه عشقی هیچکس برام نیست خیلی خیلی به اطرافم بی تفاوتم حتی به خودمم اهمیت نمیدم من ۱تیرماه امسال ۲۱سالم میشه