سلام نمیدونم منو یادتونه یا نه من مادر چهار قلو ها هستم ،اول از اینکه انقدر زود باردار شدم دچار شوک شدم اونم چهار قلو بعدش مجبور شدم برم خونه مادرشوهرم کلی حرف تحمل کردم تا اینکه خواهر شوهرم کرونا گرفت ،اومد خونه ما و بچم گریع کرد دنبالش کاش میمردم و اجازه نمیدادم با خودش ببرتش ،با اینکع کرونا داشت بهمون نگفت بود بچمو با خودش برد دو سه ساعت بعد اورد ،طفلک پسرم از فردای همون روز افتاد حالش خیلی بد شده بود بعد دو هفته بچم جلو چشمم پر پر شد ،نگا پسرای دیگم میکنم قیافه سپهرم میاد جلو چشمم،هنوز تو شوکم من داشتم تازه هضم میکردم چهار تا بچه دارم ولی الان اصلا حال خودم نیستم منگم ،از خونه مادرشوهرم اومدم بیرون دو ماه با شوهرم یک کلمه حرف نزدم اجازه هم ندادم بچه هامو ببینن اگه اون روز خواهرش میگفت مریضه من بچمو نمیدادم دستش ،میگن عمر بچم به دنیا نبوده ،دلم میخاد ببمیرم این حرفارو نشنوم ،هنوز نمیتونم باور کنم پسرم نیست بازم براش غذا درست میکنم لباسشو مرتب میکنم ،نمیدونم چیکار کنم احساس نابودی دارم ،کمکم کنید دارم جون میدم تو این غم