سلام خانمی ۵۶ ساله هستم و همسرم ۶۶ سالشه,۴۲ سال پیش با عشق ازدواج کردیم و این عشق تا کنون هم ادامه داره، هردو مذهبی هستیم. همسرم همیشه در زندگی به شوخی راجع به ازدواج مجدد صحبت میکرد و حتی یکبار ازمن اجازه تام در این باره گرفت ولی همش در قالب شوخی، از نظر کاری بسیار فعال و کارآفرینه، بسیار عاطفی، مهربونم و دلسوز مردمه، برای کارگراش، و همه مردم دلسوز و دست و دلبازه، بی نهایت دوستش دارم و به حدی بهش اعتماد داشتم که محال بود بپذیرم که با کس دیگه ای رابطه داشته باشه، برخلاف انتظارم مدتی است متوجه شدم با خانم جوانی ارتباط پیامکی و تلفنی داره و بالاخره ۲۰ روز قبل متوجه شدم که ۶ ماه پیش با او عقد موقت یکساله بسته، ازون موقع زندگیم جهنم شده از من گریه و زاری و افسردگی و از او التماس و عشق ورزی حتی چندبار بلند بلند برام گریه کرد.، کار او در شهر دیگری است و اون خانم هم اونجاست. میگه علتش ۸۰ درصد بیرون کشیدن این زن ۲۷ ساله از منجلاب بوده و ۲۰ درصدشان شهوت تنوع طلبی خودم که داشت دیوانم میکرد و داشتم به گناه می افتادم. قسم میخوره که تو برام چیزی کم نذاشتی و تو تنها عشق منی ولی من ناچار بودم این کارو بکنم و .میگه فرصت بده آبرومندانه جمعش می کنم.. متاسفانه من پیامکها و عکسهاشون رو تو گوشیش دیدم و حالا حالم خیلی بده میخوام سه دختر ازدواج کردم نفهمن، آبرومون نریزه ولی حال بدم همه رو به شک انداخته. نمیدونم چطور با این مسئله کنار بیام، من حکم خدا و مجوزش را قبول دارم ولی از نظر احساسی نمیتونم این مسئله را بپذیرم، چه کنم؟ از طرفی از کجا باور کنم که این مسئله تموم میشه، با این همه خرجی که شوهرم براش کزده، از خونه و ماشین و سرویس طلا و خریدهای آنچنانی و زیبایی و جوونی اون که از دختر آخرمن ۴ سال کوچکتره، چطوری باور کنم که این تموم میشه و بعدش تمدید نمیشه و به دروغ به من نمیکنم تموم شده؟ دارم دیوونه میشم بخصوص وقتی که اون میره به اون شهر برای کار و من تو خونه تنها میمونم، افسردگی شدید می گیرم گرچه اون دلسوزی میکنه و هی زنگ نمیزنه و به دختران سفارش میکنه که منو تنها نذارن