سلام .من ترنس اف تو ام هستم و خانوادم قبول نمی کنن و از اسباب بازیهای ناز بچگیم مثال می زنن،اما حقیقت اینه که تنها دلیلی که سراغ اسباب بازی های ناز می رفتم این بود که وقتی با پسری ماشین بازی می کردم نگاه والدین عجیب بود و من فکر می کردم که گرایش به این چیزا برای من زشته. اسباب بازی هایی رو توی اتاق پسرا می دیدم که قلبم براشون می رفت ولی می ترسیدم درباره شون باکسی صحبت کنم. وقتی می دیدم پسری به راحتی با مامانش لگو نینجا می خره بهش حسودیم می شد چون اونا حسی رو به من انتقال می دادن که ده تا باربی که داشتم انتقال نمی داد، این که چطور راحت خواستش رو بیان می کنه باعث ایجاد حس تنفر می شد.
وقتی که نمی تونستم علایقم به ماشین شارژی روبه خانوادم بگم و تنها امیدم ماشین پسر عموم بود، خیلی درد ناک بود. هراز گاهی زیر زبونی یه جمله * خیلی کوچیک در موردشون می گفتم. مثلا جرثقیل محمد خیلی خفنه، یا کاش منم ماشین رو داشتم. همیشه دوستداشتم یکی برای تولدم چیزای خفن بخره چون خودم روی خواستن نداشتم. خجالت می کشیدم.
از وقتی پسر عموم به دنیا امد، هرگز زندگیم مثل قبل نشد، چرا که دردی که سال هاست درون قلبم بود و معنیشو نمی دونستم بیشتر از قبل تحریک می شد می دیدم که چیزی بشتراز تک شاخ و باربی هم وجود داره که لذت بخش تره. یه مدت سعی کردم با هزار بدبختی آنقدر عروسک بخرم که آن حس رو ازبین ببرم ولی از بلوغ به بعد نه تنها رفع شد بلکه شدید تر شد.
حالا یه برادر کوچک ترهم دارم و وقتی میبینم پدرم شوت زدنشو تشویق می کنه به جای اینکه مثل زمانی که من توب بازی می کردم به من نگاه خاری می کرد به اونم بکنه، وقتی می بینم خانواده اونو برای خریدن وسایل پسرانه تشویق می کنند، برای مسائل پسرانه تشویق میکنند قلبم درهم می شکند چرا که مرا برای رفتارمسرزنش مب کنند، پدرم جوری سرم داد زد و گفت که از فردا باید شال سرت کنی و از اینجور چیزا و منم می گفتم حجاب برای یک بانو بهترین چیزه و من وجودش رو قبول دارم ولی من با بقیه فرق دارم ولی نمی تونستم بگم چه فرقی.
مثلا وقتی که رفتیم لگو بخریم، من سریع دستم رو گذاشتم روی لگو نینجا ولی مادرم طوری نگاهم کرد و با لحنی صحبت کرد که سریع انگشتم رو به سمت لگوی دخترانه کج کردم و برای اینکه فراموش کنه برای خریدن یه پنی به همراهش کلی اسرار کردم، واقعا ترسیدم خوب.
من تو نوجوانیپوششم رو تاحدی پسرانه کردم ولی همیشه سعی می کنم پاک دامنیم رو به نوع مردانه حفظ بکنم.
خسته شدم. اخلاقم رو بروز می دم ولی چیزی درباره * ترنس ها نمی گویم، از کودکی با خودم درگیر بودم و بعضا سر وحشت از مسائل جنسی زنانه به خودم آسیب روانی وارد می کردم و می خواستم پدر بشم یا مادری که مثل مرداست.
برخی از عواطفم رو به پدرم گفتم ولی لطفا من رو راهنمایی کنید تا یچیزای قانع کننده ای رو درباره * اخلاقم به مادرم بگم، چون من در کودکی خواسته * اولم رو معلوم نمی کردم و یا به طور کل ارزشش رو درک نمی کردم الان که رفتار های پسرانه رو ناخواه بروز می دم مادرم فکر می کنه که من آدم منحرفیم و با حرف هایی که گفته نتیجه گرفتم که فکر می کنه کسی من رو ترنس کرده نه این که ترنس باشم.
اصلا نمی تونم خانم هارو درک کنم، از کودکی در مدرسه دوست و رفیق نداشتم و فقط در زنگ ورزش، من و دوست خیالیم و دیوار و توپ بودیم.
از اخلاق بانوان زجر می کشم و الان که فکر می کنم می بینم که کسی مثل من که از بودن با خانم ها بی زاره به جز چندتا خانم بسیار محترم حتی اگر پسر درونم تعیین جنسیت هم بکنه چون دیگه مثل سابق دونجسگرا نیست و گرایشی به خانم ها نداره و نمی تونه به مدت زیاد اونها رو تحمل بکنه هرگز نمی تونه ازدواج بکنه تا زنی وارد زندگیش بشه که براش نطق کنه و دستورد بده و با روح و روانش بازی کنه چون دیگه وقت بسیار زیادی رو با اونها گذرونده در حالی که برای ورود به جمع آقایان تقلا می کرد و دیگه خانم ها برام جذابیت خاصی ندارند چون دیگه آنقدر برای فرار از جمع هاشون سعی کرد که دیکه بی زار شد.
لطفا من رو راهنمایی کنید که چطور مادرم رو قانع کنم و کلا چی باشم، از بچگی اهدافم مردانه بود ولی با چیزایی که پدرم می گفت فکر می کردم که برای خانم ها اشکالی رو نداره . بعد که فکر کردم و......... . کلی چیز دیگه هم وجود داره که نمی تونم بگم. ممنون که وقت گذاشتید.