من خانمی 33ساله هستم 12ساله ازدواج کردم شوهرم طلبه هست اولی که ازدواج کردم خیلی پایبند درس بود و اهدافی برای خود داشت اما دو سال که از خونه داریمون گذشت نه از درس خبری شد و نه از کار .اجاره نشین هستین پول اجاره رو پدرشوهرم و مقداری هم پدرم پرداخت می کنند ولی مایحتاج زندگی مون بیشتر از ناحیه خانواده من تآمین می شود البته گاهی هم پدرشوهرم هم تامین می کنند .شوهرم تمایلی ندارد من بیرون کار کنم و درامد داشته باشم و خودش هم کاری نمی کند .ولی مرد خیلی خوش اخلاق و با خدایی هست و خیلی به من احترام می گذاره و دوستم داره و من هم ایشون رو خیلی دوست دارم .ما سه فرزند داریم .من خیلی صبر کردم گفتم شاید به مرور زمان وضعمون درست بشه چون اصلا دوست ندارم زیر بار پدرانمون باشم از این ور هم اون ها هم از این قضیه خیلی ناراحت هستند که زندگی نا اینطوریه و هر چی هم نصیحت می کنتد جوابی نگرفتن و فقط با یک خنده پاسخ می دهد و جواب سوالهای من را هم با خنده می دهدالبته تبسم.نمی دونم چکار کنم بعضی وقتها صبرم به اخر می رسه و فقط گریه می کنم ولی ارتباطمون با هم خیلی خوبه فقط مشکل بی اعتنایی به کار و تآمین نداشتن زندگی رو داریم.خودش هم ابراز می کنه که خیلی دوست داره بهترین زندگی رو فراهم کنه ولی کاری هم نمی کنه.کمکم کنین چکار کنم.