خب..
سلام
پسری ۱۴ سالم
اسمم امیره
چن ماه پیش برا خاطر دلایلی ب حرف بهترین رفیقم گوش دادمو تو زبانکده ای ک اون ثبت نام کرده بود ثبت نام کردم تا با هم همکلاس بشیم(کاش هیچوقت نمیکردم)
بعده چن روز * دختر جدید اومد ت کلاس
اولش ازش خوشم نمیومد
بعدش همش توفکرم بود و همش با خودم کلنجار میرفتم ک زیاد بش فک نکنم و اینا ولی نمیتونستم
بعد از * مدت فهمیدم ک عاشقش شدم
دگ نمیدونستم چیکار کنم فقط منتظر روزایی بودم ک کلاس داشتیم
اینکه فقط میدیدمش برام کافی بود با همین خودمو قانع کرده بودم
الان دو ترمه ک باهمیم
راستی یادم رف بگم ک اونم همسن خودمه
امروز ک داشتم با دوستم از کلاس برمیگشتم تو * خیابونی حس کردم یکی پشتمونه
پشتمونو ک نگا کردم دیدم خودشه
بدنم سست شد تن و بدنم میلرزید مثل چی عاخه..
خلاصه
خودمو گم کردم
فقط زودی میخواستم از اونجا دور بشم دوستم سعی میکرد جلومو بگیره میگف یواش تر را برو چرا اینطوری میکنی اون برا ت از اینطرف اومده گند نزن ب موقعیتت، بش گوش نمیدادم فقط تند تند را میرفتم
اخرش جلومو گرف گف یا وایمیسی یا میزنم همینجا جلوش لهت میکنم
ع خر شیطون پیاده شدم ولی دیگ دیر بود
اون از خیابون رد شده بود و دقیقا اونطرف خیابون بود
نمیدونم نمیفهمم اخه اگ برا خاطر من نبوده و قصدش رفتن ب * مغازه بوده چرا از اونطرف خیابون نمیرف دقیقا از پشت ما میرف؟
یا شایدم برا این رفته ک ضایع بازی درنیاره و نخواد بفهمم ک برا من بوده
از طرفی نمیتونمم برگردم حرف دلمو بش بگم چون اعتماد ب نفسم صفره
حس میکنم * ادم پوچم
کسی هس ک ت این زمینه بم کمکی بکنه؟
amiwrx14
اگ اینجا ج ندادم تل پی امم بدین
ممنون!