بیمقدمه میگم
من و شوهرم حدود 2 سال و نیمه عقدیم تو خانواده * ما بابام کلا یه اخلاقای خاص و بد داره حتی اون رفتارا رو با هرکی حتی اونیکه ذوسش داره.
ببینید من و همسرم با عشق و علاقه عقد کردیم که خوب دوطرفه هم بود من بابام پولداره ولی ما هیچ وقت آرامش نداشتیم یا بابام کلا نبود یا اگه بود یکسره به من یا به مامانم گیر میداد من الان 27 سال و نیم عمرمه و وقتی با شوهرم آشنا شدم و عقد کردیم تازه فهمیدم زندگی چیه تازه حس لذت زندگی رو چشیدم و حتی تو خونه مادر شوهرم همین حس ها حاکم بودو همه با هم و مهربون و با آرامش بودیم من شوهرم حدود 37 سالشه و وکیله داره دکترای حقوق بین الملل میگیره و خلاصه از نظر اعتبار و پول خوبه من شوهرم میگه آدم باید از زندگیش لذت ببره راستم میگه
میگه مثلا هی تلنبار کنی که چی
داستان اینه که من بابام خیلی به شوهرم گیر میده یعنی واقعا من از کل کل کردن بابام دیگه میخوام سرمو بکوبم به دیوار بابام بهش گفته تو سه سال باید خونه بسازی تو فلان جا ویلا بخری تو فلان جا به دخترم هیچ وقت نازک تر از گل نگی من بابام 56 سالشه مامانم میگه بخدا من خودم اگه جای شوهرت میبودم با این گیرای بابات ولت میکردم میرفتم یعنی تو این دو سال و نیم هرجوررررر بود پول جور کرد یه ویلا خرید تو رامسر بابای منم کلا میگه همه چی بهترینش!! نزدیک 4 تومن پول ویلا داد یه شب به بابام گفت آقا من یه آپارتمان 300 متری یه جای خیلی خوب دارم الان دارم مدرک میگیرم دکترا مو که گرفتم میسازم به روی چشم
بابام گفت من داماد با جنم میخوام نه خرخون حالا من موندم بخندم یا گریه کنم گفت باشه شروع کردیم خونه رو ساختن این تو این دوسال بالای 200 تا پرونده کیفری قبول کرده میگه من تو عمرم فقط یه بار پرونده کیفری قبول کردم ولی تو این دوسال چون واقعا نیاز به پولش داشتیم کیفری هم قبول کرده درسته پولش خوبه ولی واقعا به دردسرش نمی ارزه همین اخیر پرونده قتل قبول کرده بود نزدیک 500 تومن حق الوکاله گرفت ولی گفت یه روز تو خیابون جلوشو گرفتن تهدیدش کردن من دیگه دارم دیوانه میشم بابام به هر چیز این بچه گیر میده
بعضی روزا شام میاد خونه ما همون اول که میاد بابام شروع میکنه
چرا پیراهن گلبهی میپوشی
کرواتت باریکه؟
چرا شلوار کتون آبی آسمانی میپوشی؟
چرا پوشت داری؟
چرا سراستینت رو برگردوند رو پیرهنت؟
چرا پیرهن هاوایی پوشیدی؟؟؟
خلاصه پوففففففففففف
بعد یه شب به مامانم میگم به بابا بگو آخر یه کاری میکنه این منو ول کنه میگه گفته است پسره با عرضه است حیفه یه ذره ورز ندمش!!!!
میگم آخه مامان زشته دیگه به یه آدم 40 ساله بگی چرا جوراب گورخری پوشیدی؟ میگه الهه بخدا منم از دستت بابات به ستوه اومدم دیگه خلاصه خونه رو به هر زحمتی بود درست کرد تقریبا 1 ماه و نیم پیش تموم شد یعنی ما برای وصال از صد خان رستم گذشتیم همین چند شب پیش داشتیم با هم حرف میزدیم هنوز دیگه انگار از شدت خستگی مرد منکه کمک مادی بهش نمیتونم بکنم ولی از نظر جنسی و عاطفی تامین میکنم بعد همونشب که بغلش کردم دقت کردم دیدم موهاش داره سفید میشه نزدیک 50 تا موی سفید داشت تو رابطه جنسیمون هم دیگه اون انرژی دو سال پیش رو نداره و اکتیو نیست فقط میگه بغلم کن شونه هامو بمال تا بخوابم تو بغلت آروم بگیرم دیگه انگار از همه چیز زده شده خستگی مفرطططططط حالا میشه جبرانش کرد یا نه؟
اصلا دلایلش چیه و راه حلاش چیه بخدا دارم دیوونه میشم دلم میخواد ادست بابام خودمو خفه کنم آخه شوهر من انقد جوک و با مزه بود شبایی که خونمون بود مامانم از خنده دلدرد میگرفت ولی بابام یه کاری کرده که...... حالا راه حلش چیه؟