سلام،سوالم جواب داده نشد،من ازدواج کردم،بچه دارم واز موضوع وابستگیم به دبیرم ۱۷سال میگذره،اوایل بهاش درددل میکردم خیلی احساس تنهایی میکردم واون خانم به درددلام گوش میداد،زرنگ کلاس بودم مورد توجه همه خانما بودم بهم اهمیت میدادن بااینکه محیط خانواده ام هم مورد توجه بودم بیشتر از طرف بابام ولی مامانم زن خیلی ساده بود واعتمادبنفس خیلی پایینی داشت،هیچوقت با مامانم درددل نمیکردم واونم خیلی اروم بود اصلا حرفی بهام نمیزد،دلم میخاست دعوام کنه،ازم بپرسه چه خبر و...ازنظر مالی هم وضع خونواده ام خوب بود تنهامشکلی که داشتم خیلی احساس تنهایی میکردم تا اینکه وقتی دیدم موردتوجه خانمها بودم به یکی از دبیرام نزدیکتر شدم،تاالان بهاش درتماسم.وابستگیم بعضی اوقات اذیتم میکنه نمیتونم رو زندگیم تمرکز کنم،جوابمونده داغون میشم،جوابموبده ازخوشحالی پرواز میکنم،خیلی خیالپردازی میکنم،همیشه توخیالاتم دبیرم مامانم شده منوبه اغوش میکشه بوسم میکنه بهاش زندگی میکنم،این موضوع کمی دررابطه ام باهمسرم داره تاثیر میذاره،چونکه بعضی اوقات نمیخام نزدیکم بشه،همش تصور دبیرم توذهنم ومیخام توبغل دبیرم باشم نه اغوش همسرم،خواهشاکمکم کنید نمیتونم برم مشاوره حضوری
مشکل من چیه؟چکارکنم؟واصلا بهم نگید بادبیرم قطع رابطه کنم چونکه خیلی خیلی سخت واصلا نمیخام ونمیتونم