اذیتم میکنه،بهم فحش میده
بددهنه و اذیت میکنه بخدا گاهی فکر میکنم حیف پدرم برای این زن ولی یهویی دلم میسوزه براش میگم هرچی هست مادرمه .
اعصابمو الان بهم ریخت ما سه تا خواهریم و یه برادر.نمیدونم این چه اعتقادیه که مادرم داره و پسر دوست داره و پای برادرم که بیاد وسط مارو فراموش میکنه .مادرشوهرمم اذیتم میکنه امروز بهم میگه نمیدونم چرا اینجورین که تا اسم این بچه(برادرم)میاد رنگتون عوض میشه!!!!منم گفتم متاسفم برای افکارتون اونم گفت تو ارزش نداری که کنار ما بشینی منم گفتم خانواده خود ادم که اینجور باشن از بقیه چه انتظاری میره صداشو بلند کرد و گفت جونت دربیاد با بقیه هم همین کارا رو میکنی که باهات بد میشن و غرور برت داشته منم گفتم من چیزی ندارم که بخاطرش غرور برم داره،جالب اینجاست که عادت کرده به این کارها و پنج دقیقه بعد باز میاد حرف میزنه اصلا انگااار نه انگار که این حرفهارو زده!