سلام وقت بخیر من و اقایی مدت ۸ ماه باهم اشنا شدیم و قرار شد اخرهای بهمن ماه خواستگاری بیان خانوادشون مخالف بودن و میگفتن باید اشنا باشه نه غریبه اماماخیلی خیلی شبیه هم بودیم و به هم علاقه داشتیم و ایشون ماه ها جنگید و مصمم بود و گفت یا این دختر یا هیچ کس خانوادش راضی شدن کم کم اما مدت ۷ روز کنار مادرش بود و برادر بزرگ منم نخواستم مزاحمش بشم و گفتم بزار با اونا وقت بگذرونه حالش یکم خوب بشه ایشون خیلی درگیری فکری دارن دنبال خونه هستن و پیدا نمیشه بخشی از حقوقش برای کمک به خانوادشه یکم حاشیه خانوادگیشون زیاده و خودشون شعل دارن به هرحال ما باهم صحبت کردیم و میگفت سنگ از اسمون بیاد من تورو میخوام اما بعد اون ۷ روز نمیدونم خانوادش چی گفته بودن البته شک ندارم که براش طلسم انجام دادن مطمعنم بعد یه شب که دقیقا براش کادو گرفته بودم بسیارعصبی بود و میگفت من نمیتونم خانوادم پشتم نیستن مخالفن تنهام خسته ام معلوم بود یکم خسته شده بود ما واقعا عاشق همیم ایشون تو این مدت بارها خودشو با تلاش ها و پیگریش نشون داده نمیدونم یه شبه چی شد منم عصبانی و ناراحت بودم ایشون گفتن بزار فردا صحبت کنیم ولی من چون گفت باید جدا بشیم و فایده نداره گفتم برو تو پای عشقت نموندی و خداحافظی کردم ایشون اون شب مسافر بود و عصبانی بعد گذشته الان ۵ روزه اینستاگرام منو داره لایک میکنه استوری نگاه میکنه ولی هیچ پیامی نمیده من مطمعنم طلسمش کردن ما قول و قرارداشیم گاهی میگم اشتباه کردم سریع خداحافظی کردم از طرفی به خاطر حرفاش خیلی ناراحت بودم حالا به نظر شما ممکنه چه اتفاقی بیفته چه کارباید کرد؟