خسته شدم
از اینکه مجبورم به کسی که دوستش ندارم بگم دوست دارم
از اینکه از غذایی که مزش رو نمیفهمم تعریف کنم
از اینکه در ظاهر از تفریحی که لذت بخش نیست لذت ببرم
به همه رویاهام رسیدم...
روزی یه فیلم میبینم
هدفون خریدم
کامپیوتر رو اوردم توی اتاقم
ولی هیچی
هیچ احساسی ندارم
هیچ چیز برام جالب نیست
انگار احساس شادی از درونم کشیده شده بیرون
من فقط سیزده سالمه
هنوز برای زندگی کردن خیلی فرصت دارم
ولی اگه تا آخر ابنجوری بمونم چی
احساس تاریک بودن میکنم
حس میکنم وجود ندارم