موندم به خدا چیکار کنم.من یه دوستی دارم که از بخت بدم نمیدونم چیکار کردم که اینطوریه باهام.
تا من فلان کارو کنم سریع میخواد همونو بکنه که روزش شب بشه.
شاید بگین من زیادی حساسم و این حرفا...ولی یکی و دوتا نبوده تا حالا چندین بار متوجه شدم که دوستام از جمله همین دوست صمیمیم دنبال اینن که من چیکار میکنم خودشونو تحمیل به انجام اون کنن.
راستش من تو یه زمینه کلاس ثبت نام کردم بعد حالا دوسم فهمید چند ماه بعد بهم میگه میخوام برم تو خود خود همون مورد آموزش ببینم. آخه بامعرفت تو که فهمیدی من دیگه شرایطه رفتنش رو از لحاظ خانوادگی ندارم چرا میای جلوم میگی باز بش گفتم میشه در موردش حرف نزنیم من نتونستم توش موفق بشم.
حالا اشکال نداره این به کنار دوست داشته بره...
ولی ما رشتمون تجربیه مطرح شد در آینده چی میخوام برم بعد من گفتم دامپزشکی قصدمه و واقعا علاقه مندم و این حرفا...دیدم باز بعد یکی دو روز اونم گفت که منم دیگ میخوام دامپزشکی برم.در صورتی که به مشاور گفته بود پرستاری...
حالا باز بگیم این به کنااااار ولی این یکیو کجای دلم بزارم من گوشیم فلش شده بود بعد خواستم واتساپ نصب کنم دیدم فقط واتساپ بیزنس هست برام دیگ اومدم نصب کردم و در موردش از دوستم سوال کردم .
به فرداش نکشید بهم پیام داد منم همینو نصب کردم بعد پشت بندش میگ همه چیم پاک شد گفتم آخه مگ مجبورت کردن میگ خیلی ببخشید کرم دارم.
والا نمیدونم مورد دیگ بوده که به خاطرش واقعا به رفتار خودم شک کنم یا نه ولی بگین من چه کنم که با هرکی دوست بشم درگیر اینچیزام...
شاید بگین مشکل تویی که نباید همه چیز رو بگی به بقیه ولی خدایی من اینطور نیستم که همه زندگیمو بریزم وسط من ابم که بخورم میترسم یکی بگه (....) آب خورد منم بخورم...
واقعا دلم نمیخاد دوستی به خاطر همچین چیزایی بهم بخوره اما واقعا داره اذیتم میکنه.
حالا دختر خاله هام و ....کم کم دارم میبینم که دنبال اینن من چه میکنم...
تورو خدا راهنمایی چیزی دارین بگین من آنقدر زیر ذره بین ملت نباشم...فقط سعی میکنم همیشه تمرکزم رو پیشرفت و زندگیم باشه که به نظر بعضیا عجیبه و سعی دارن....