سلام الان ساعت چهار صبحه تا همین الان داشتم گریه میکردم اصلا اینروزا حالم خوب نیست سه هفته پیش گوشیم گم شد هفته بعدشم کل خونوادم کرونا گرفتن الان دو هفتست خونم من مریض نیستم ولی بیرون نمیرم تو اتاق خودمو حبس میکنم که بیماری نگیرم ازشون....امسال کنکور دارم کلی کتاب و فلان باید بخرم پول ندارم خونوادم حامیم نیستن به هیچ وجه چند وقته رفیقامو که تنها امیدمن ندیدم از تنهایی و فلاکت واقعا خسته شدم از وقتی این کرونا اومد روح منو افسرده کرد به خدا دو ساله هیچی از زندگی نفهمیدم انگار تو مثلث برمودا گیر افتادم انگار دو ساله زمان ایستاده حتی گذرشو حس نمیکنم زندگیم انقدر روتین و مسخره شده که با خودم میگم الان هدف من از زنده بودن چیه؟ بشینم هر روز تو خونه تو گوشی مامانم بگردم و بیام تو بالکن عین یه ادم زندونی به ماشینایی که بیرونن و اخر هفته ها صدا اهنگ و خنده هاشون به گوشم میرسه خیره بشم از خودم بپرسم مگه تو همونی نبودی که میگفتی هدف زندگی خوشحالیه پس ایا الان خوشحالی؟؟؟؟ و جواب همیشه یک کلمست نه
خدا انگار دو ساله غیبش زده روز به روز مردم سیاه پوش میشن جوونا افسردگی میگیرن دیگه دنیا ارزششو از دست داده....