سلام من ۱۳ سالمه من یه دختر عمو دارم چند روز باهاش بودم و یه روز اون با من در مورد دوست پسر حرف زد و منم تحت تاثیر حرف هاش قرار گرفتم (من یه پسر دایی دارم) و گفتم من عاشق پسر داییمم بعد همش با هم درد و دل میکردیم بعد از یه مدتی فهمیدم که اون با برادر پسر داییم رابطه داره و همه چیرو بهش گفته بعد دیدم پسر داییم فهمیده و با من رابطش خوب شده (قبلا ازم خوشش نمیومد) بعد از یه مدتی یه دوست پیدا کردم و همه چیرو به اون گفتم دوبارع بعد فهمیدم پصر داییم رل داره و اون دوست مجازی که من پیدا کردم رلش هس الان رلش اشنای زنداییم هس و همه چی رو بهش گفته و الان ابروی من رفته زنداییم به مادرم گفته به خالم گفته و به پدرم دیگه ابرو ندارم خیلی پشیمونم و مامانم درکم نمیکنه هر چی بهش میگم گوش نمیدع ولی واقعا تقصیر من نبود تقصیر دختر عموم بود تازه دختر عوم میدونست پسر داییم رل داره شماره منم همون داده بود به رلش اما مامانم میگه همش تقصیر خودت بود و هر روز داره اون موضوع رو یادم میاره و من هر رو خدا دارم گریه میکنم