سلام وقت بخیر
من یک دخترم و 16سالم هست...
خیلی حالم داغونه...هیچی ام دیگه درست نمیشع.
راستش من دوسال بود ک عاشق پسری بودم ...
و من متاسفانه اون زمان همش درگیرش شده بودم..رفتاراشو ک میدیدم میگفتم نکنه با دخترا دوست باشه...نکنه من اگ بهش نگم دیر میشه...و کلا تمام هدفم شده بود دوستی باهاش..
تو خود همین سایت هم خیلی ازتون کمک خواستم و همه گفتن نگو بهش ...اما متاسفانه خیلی اشتباه کردم...
یروز بعد دوسال، پیجشو پیدا کردم و رفتم بش پیام دادم...
بعد متوجه شدم...
اون خودش منو خیلی دوست داشته...
قصد داشته بیاد خواستگاریم...
و این ک جوری پسر خوبی بوده ک نماز و روزه میخونده و میگرفته...!!
یعنی آتیش گرفتم من...
وقتی یادم افتاد ب اون همه قضاوت های بدی ک راجبش میکردم...
و این ک چرا چرا باید اینجوری شه...چرا من باید پیام بدم...خب منم ارزو داشتم اون بیاد پیشقدم شه...ارزو داشتم لذت اون خواستگاری رو ببرم..اصلا غرورم..عزت نفسم..همه چی خب خراب شد...
بعد چند وقتم پدرم فهمید و رفت باش دعوا کرد و پیاماشو دید و رابطع بین پدرم و اون خراب شد...چون خیلی باهم خوب بودن....
خاک بر سر من...
دلم میخاد خودمو بکشم..
فقط گریه میکنم..
اخه ادم با کسی ک دوستش داره ک دوست نمیشه...
با کسی ک ارزوش ازدواج باهاشه که دوست نمیشه...
دیگ هیچی مصل قبل نمیشه...
منم تمام زندگیم بود این پسر و ازدواج باهاش
الان خیلی حالم بده ب چ امیدی زندگی کنم..
چرا من پیش قدم شدم...