نمیدونم از کجا شروع کنم
چرا آدما انقدر راحت دروغ میگن
من واقعا نمیدونم چیکار کنم
من یه پسر 20 ساله هستم
افسردگی شدید..(دکترم میرفتم) و اعتماد به نفس پایین دارم
تاحالا با کسی نبودم
اصلا سمتشم نمیرفتم به همین دلایل خودم
همین دلیل هایی که دیگه بهم ثابت شد
حدود چندماه پیش با یه دختر آشنا شدم
اصلا یهو پیش اومد فک نمیکردم اصلا روزی بخوام کسی رو انقدر دوست داشته باشم
خلاصه تو این چند ماه خیلی کمکم کرد
باعث شد اعتماد به نفس بگیرم
افسردگبم از بین رفت
کلا به زندگی امید پیدا کردم
بهترین ماهای زندگیم این چندماه بود
ببین تو این چندماه از سر صب تا آخر شب با هم حرف میزدیم
اصلا جوری دوسش دارم که نمیدونم چجوری بگه
اون همش میگفت که خیلی بیشتر دوسم داره
ببین اینایی که میگمم از این چیزا رل و اینا نیست
یجوری میگفت که دوسم داره که ...
منم فک کردم بلاخره یکی رو پیدا کردم که من رو میفمه
دختر خیلی خوبیه خیلی دوسش دارم
18 سالشه اونم تاحالا با کسی نبوده قبل من
دختری نیست که با هرکی ...
خونوادش هم خیلی روش حساسن
تا همین چند روز پیش هم همهچی خوب بود
یهو اومد گفت بابام گوشیمو چک کرد فهمید
میگه مامان بابام گفتن اشتباه کردی
الان وقت این کارا نیست
مامانش بهش گفت ممکنه نظر چندسال دیگت با الان فرق کنه نباید اینکارو میکردی
الان چندروزه که میگه دارم به حرفای مامانم فک میکنم
بعد ازش پرسیدم به چی فک میکنی مگه قبلا نگفته بودی که من نظرم عوض نمیشه
اینو گفته بود
گفت من یا کللا کسی رو انتخاب نمیکنم یا اگه بکنم تا اخر باهاشم
میگه حرفای مامانم رفته رو مخم
از اون روز که اینو گفت
فهمیدم همه حرفاش دروغ بوده
دیگه حتی جوابمو درست حسابی نمیده فقط با استیکر
ازش پرسیدم میخوای چیکار کنی
گفت باید با هم یه تصمیمی بگیریم
خلاصه گفتم که یه مدت کمتر با هم حرف بزنیم تا اوضاع درست شه
اینو گفتم موافقت کرد
بعد براش یه شرط گذاشتم
گفتم این کمتر حرف زدنمون نباید باعث فراموشی هم بشه نباید از دوست داشتن هم کم بشه
گفتم باید قول بدی که این اتفاق نیفته
اینو ازش پرسیدم
نوشت نمیدوتم
دیگه هم هرچی میفرستم سین میزنه چیزی نمیگه
الان خیلی داغونم
فک کن یکی بیاد با حرفاش با بودنش کنارت تورو از افسردگی شدید در بیاره
اعتماد به نفستو ببره بالا
بهت امید به زندگی بده
یهو اینجوری کنه ،
الان دیگه جوری شدم دیگه حتی به خونوادمم هم اعتماد ندارم
ببینید این چیزی که برای شما نوشتم یه چیزی سطحی از رابطمون بود
انقدر این رابطه خوب و درست بود
نمیتونم الان همهچیو بگم
اصلا اینکارو که کرد
انگار اون آدم نیست
نمیدونم اینو چقدر متوجه میشید
انگار یه آدم دیگه شده
مثل بقیه
مثل همونایی که قبلا میدونستم اینجورین و سمت این چیزا نمیرفتم
من نمیدونم چیکار کنم
خیلی دارم اذیت میشم
لطفا هرکی هر نظری داره صادقانه بگه
هرچی